دلم گرفته. کاش یه نفر بود که باهاش حرف میزدم

خیلی باهاش حرف زدم. گفتم من جز تو کسی رو ندارم. نمیخوام این رابطه به هم بخوره یا بینمون دوری باشه. چون یکساله با حرف من نمیاد همو ببینیم. هر وقت خودش بخواد میاد. ولی به حرفام گوش نکرده. یه جورایی ازم دوری میکنه. واسه ازدواج بهش میگم، میگه من الان آمادگیشو ندارم. میترسم بیام تو زندگیت، زندگی تو رو هم خراب کنم. نمیدونم بهونه میاره یا هر چی. قبلا ازدواج کرده. دو سال پیش جدا شده. هر دو تو شهر غریبیم. از 4 سال پیش با هم آشنا شدیم

بخدا اگه این دختر باهام خوب بشه، هر کاری برای خوشحالیش می کنم. فقط بیاد سمت من، بهم محبت کنه. اگه من چیزی براش کم گذاشتم. ولی نمیاد. چه کنم. یه وقت بهتره، یه وقت دور میشه. نمیدونم با کسی دیگه رابطه داره. چی این وسطه که منو بلاتکلیف گذاشته و ازم دوری میکنه

نمیگه نه. میگه آمادگیشو ندارم. یه بار ازدواج کرده و جدا شده. منو بلاتکلیف گذاشته. رفتارشم یه جوری که نه تموم میکنه بره، نه اونقد بهم نزدیک میشه که خیالم ازش راحت شه. الانم چند روزه که بهش پیام ندادم. اونم چند بار بهم پیام داد، ولی من ندادم. چون ازش ناراحتم

احتمالش هست باز بیاد سراغتون که از تصمیمتون کوتاه بیاین. من حیلی به این فکر کردم که به این دختر بگم ما دیگه به درد هم نمیخوریم. بهتره تمومش کنیم. ولی نتونستم. نمیدونم اگه بهش بگم چه عکس العملی نشون میده

من دل رفتنو ندارم. نمیتونم بگم تمومش کنیم. اونم نمیگه. یه رفتاراییش ناراحتم میکنه. دلم میخواد بیشتر با هم صمیمی باشیم. به حرف من گوش بده. میگم همو ببینم بهانه نیاره. ولی یکساله کارش همینه

خیلی میترسم از گفتن این حرف. میترسم بهش بگمو اونم فکر کنه من دنبال بهانم. بگه باشه. بعدش من پشیمون شم. نتونم بدون اون تحمل کنم. دیگه هم راه برگشتی ندارم. نمیدونم بعدش چی به سرم میاد

خوش به حالت که دل دل کندنو داری. من یه پیام حاضر کردم که دیگه نیمخوام ادامه بدم. این رابطه دیگه تمومه. ولی دل فرستادنشو ندارم. الانم چند روزه من بهش پیام نمیدم، اون پیام میده. تو این شهر غریب دستشو گرفتمو نذاشتم کم بیاره. ولی نمیدونستم کارمون به اینجا میکشه

چون یکساله دارم دوری کردنشو تحمل می کنم. با هر زبونی تونستم بهش گفتم من فقط میخوام با هم خوب باشیم. با زبون خوش، با دعوا. ولی حاضر نشد به من نزدیکتر بشه. مثل قبل باهام صمیمی نیست. من سر رفتاراش افسردگی گرفتم. ده کیلو از وزنمو از دست دادم. کم غذا میخورم. به زور میخوابم. کارم به قرصو وانشناس کشید. ریه هامو با قلیون نابود کردم. دیگه باید چکار کنم؟ الانم درسته که میگم. ولی نمیتونم تمومش کنم