کیا پیش مادر شوهر زندگی میکنن

من خونه جدا دارم ولی در هفته خون مادر شوهر هسم چو بهام خوبه میرم خونش

مام تو ی ساختمونیم من و مادر شوهرم و ۳ تا جاری غیر خودم .من طبقه ۴ ام ...اصلا دخالت تو کار هم نداریم مث همسایه هفته ای ی بار همو ببینیم گاهی فقط تو راه پله همو میبینیم ۳ ساله اینجام من البته بچه نداریم .ولی من نزاشتم دخالت کنن .بجه ام بیاد سعیمو میکنم باز 

سلام دیشب گفی سراوانی هسی دلم خاس بهات دوس بشم درخواست دوستی بده چو بلد نیسم چو هم استانی هسی بهام بحرفیم

منم تو طبقه جدا ام خونه هم ماله خودمونه ۴ ساله اینجام ولی داریم میریم با اینکه ۳۵ سالمه گذاشتم رفتیم بچه دار بشم

خونه آپارتمانی نیست ویلایه خیلی بزرگه شش تا اتاق خواب داره یه حال یه پذیرایی آشپز خونه تقریبا هشصد متره شوهرم بنا ب دلایلی نمیتونه مستقل بشه از نظر مالی ن از یه لحاظ دیگه چون خیلی وابسته شوهرم هستن 

چرا شوهرت برات یه خونه جدا نمیگیره

یا حداقل تو همون ساختمون طبقه جدا

اینطوری توام اذیت نمیشی و شوهرتم بهشون میرسه

منم 8 سال پیش مادر شوهرم بودیم هر چند طبقه مون جدا بود ولی مثل یه خونه بودیم الان هفت ماهه خونه خریدیم من که خیلی راحت شدم...ولی پسرم خیلی اذیت میشه خیلی عادت کرده بود به اونجا ...برادر شوهرم هم طبقه بالای ما بودن ...واسه بچه خیلی خوب میشه اصلا تنها نمیمونه ولی برا خود آدم خیلی بده هر چقدر هم خوب باشن فامیلات بازم دوری و دوستی خیلی خوبه

منم تو یه ساختمونم،سه ساله ازدواج کردم دوسال اولو گفتم فعلا دست نگه دارم واسه بچه تا جدا شیم،یکساله اقدام به بارداری کردم فهمیدم تنبلی تخمدان دارم الان با اینکه اینجام گذاشتم باردار بشم،شما هم بذار،همین که ساختمون جداست خودش بازم خوبه

شوهر منم خیلی وابسته اس و هر روز باید بهشون سر بزنه ولی من خودم هفته ای یه بار شام میرم خونشون اونم مثل یه مهمون شایدم دو سه هفته نرمگاون یه بارم به خاطر شوهرم میرم

جدیدا هم شوهرمو راضی کردم خونه جدا بگیریم

ولی شانس من خونه خیلی گرون شد دیگه نمیشه خرید

بچه هم مث شروع زندگی خودت اگه اجازه دخالت ندی نمیتونن دخالت کنن ...

واقعا راست میگی منم سه ساله ازدواج کردم

میگفتم اول خونه جدا بگیرم بعد بچه دار شم

ولی الان نزدیک شش ماهه اقدام کردم نشده

واقعا ترسیدم

بچه اولتون هست برا همین اینقدر حساس هستین ..سعی کنین به نکات مثبتش فکر کنین من پسرم 3 سالش بود تب کرده بود نگو داره تشنج میکنه و من حالیم نیست یعنی اگه مادر شوهرم طبقه پایینمون نبود و به موقع نبرده بودیم بیمارستان معلوم نبود چی میشد..الان که به اون روزا فکر میکنم میبینم واقعا نعمتی بودن واسم