زندگی محمد اما سراسر دعوا ناسازگاری با همسری که از هیچ لحاظی باهم نمیساختن و تفاوت فرهنگی فاحشی داشتن زندگی محمد شده بود هر روز جنگ و دعوا و قهر و وساطت بزرگای فامیل و دوباره روز از نو روزی از نو
محمد مدرک داشت اما هنوز سرباز امذیه بود و زندگیشون با حقوق همسر کارمندش میگذشت و این مورد براژ محمد نقظه ضعفی بود برای سواستفاده خانواده همسرش
با این شرایط محمد الان یه بچه ۴ ساله داشت
نازنین با یه دختر بعد از ۷ سال زنگی جدا شد و برگشت خونه پدریش دخترشم ازش گرفتن حدودا یکسال از جدایی نازنین نگذشته بود که همسر محمد هم دوباره بنا رو به جنگ دعوا گذاشت و هشت ماه رفت خونه پدرش قهر
یه خانم خوشگل لایک کنه
البته اینو بگم که خانواده محمد تقریبا یکسال بعد از ازدواج نازنین برگشتن شهر خودشون که فامیل های مادری اونجا بودن به همین خاطر بعد از طلاق نازنین و قهر کردن همسر محمد ارتباط بیشتر شده بود و هم دیگرو میدیدن
لایککککککک لطفا
برخورد های محمد و نازنین تو جمع های خودمونی بیشتر میشد و انگار آتیش زیر خاکستر بود هنوز همدیگرو میخواستن اینو همه ی ما میدونسیتیم از نگاها و برخورداشون
اماااااا بازم بزرگترا بودن که گند زدن
دوباره رفتن منت کشی همسر محمد چند تا از بزرگای فامیل اما انگار نه انگار که محمد میگفت نمیخوام دوباره برگرده گوش هیچ کس بدهکار نبود و دوباره اوردنش یه مدت گذشت و روابط کمرنگ شد دیگه نازنین نمیومد سر بزنه
یکی بلایکه منو😘
