2777
2789
عنوان

زندگی با خانواده شوهر در یک ساختمون

| مشاهده متن کامل بحث + 705 بازدید | 60 پست

ببین عزیزم.اگه میتونید تمااام حق وحقوقتونو از اون خونه بردارید تمااامشو حتی یک ربالم نبخشید به کسی و بفروشید وبرید جای دیگه بنشینید.چون اونا از اونجا نمیرن مجبورید شما برید.ماشینتونم ازشون بگیرید بگید پول کم دارید هرکیم میخاد قهر کنه لکنه مهم نباشه.اگرم میترسید عروسیتون نیان بعد عروسی حتتتتما اینکارو بکنید.اگه الان اینکارو نکنید مطمئییین باش بعد دوسه سال مجبورید.

نمونه ااسو زیااد دیدم اطرافم.

شوهرتو راثی کن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خیلی حرفات درسته.ولی همه ادما ابن ادبا و محبتا رو متوجه نمیشن بااور کن نمیشن

ميدونم عزيزم همچين ادمي هم دقيقا نزديكم هست نمونش خاله شوهرم

هميشه با احترام باهاش برخورد كردم وقتي علنا تو روم ميگفت فرهاد(شوهرم) اشتباه كرد با من ازدواج كرد هيچي نميگفتم ميگفتم شايد شما درست ميگي

ولي يروز يجا شنيدم راجب خانوادم حرف زده تنها كاري كه كردم اين بود يروز وسط مهموني جلوشو گرفتم گفتم خاله جون شما فلان حرفو زدي؟ گفت نهههه نگفتمم منم گفتم اهان حدس ميزدم شما نگفته باشي چون همچين حرفايي فقط از يه آدم بي شخصيت و سست عنصر بر مياد نه شما😉

از اون به بعد نه كه بگم كاري باهام نداره ولي حداقل كمتر شده

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

سلام...عزیزم خیلی شرایط سختیه....نمیدونم چی بگم......خدا کمکت کنه

منم تقریبا تو همین شرایط بودم ...نامزدی چون نزدیکشون بودم ارج و قرب و احترامی نداشتم...با اینکه خدا شاهده مظلوم بودم و مودب بودم و کلی براشون کار میکردم و مادرمم هم طرف اونها بود و دایما من رو تشویق به کوتاه اومدن میکرد.....واسه عروسی و  سر خونه جدا گرفتن سه سال قیامت به پا کردن(البته بازم نمیزاشتن یه اتفاقاتی افتاد مجبور شدن قبول کنن) ولی الان با اینکه تو خونه 60 متری مستاجرم و خیلی خیلی سختمه ولی راضیم به اینکه طبقه بالای مادرشوهرم بودیم و هر روز شاهد زورگویی و بی احترامی هاشون بودم..... و الان چون کمتر من رو میبینن(نامزدی هر روز حداقل تو کوچه میدیدنم) و خونه جدا داریم علی رغم میلشون مجبور شدن خیلی از رفتارهای گذشته رو اصلاح کنن.......کاش الان بتونید سختی جدایی رو به جون بخرید و خونه رو بفروشید...چون الان نو سازه و هنوز توش نرفتید خیلی خوب فروش میره و حرف و حدیثی هم نمیمونه ولی برید تو ساختمان مشترک دیگه عمرا بتونید جدا شدید...

خدا شاهده دو شب پیش ، شوهرم اعتراف کرد  که اگه میرفتیم با مادرشوهرم خونه مشترک علی رغم قولی که شوهرم و خانوادش به من داده بودن دیگه محال بود بزارن جدا بشیم.....و الان شوهرمم خیلی راضیه...چون الان بعد 4 سال متوجه شده که حرفهای من دروغ نبوده و عامل تمام اختلافاتمون دخالت  و کنکاش شدید مادر شوهرم بوده و الان علی رغم تمام بی پ.ولی و مستاجری و سختی های زیاد آرامش خیلی بیشتری داریم

گور بابای همه ی اونایی که زندگی رو برام تلخ کردن از این به بعد فقط انرژی مثبت   ......هدف اصلی زندگیم تا عید....... لاغری  .....من بالاخره نفرین چاقی رو در هم میشکنم  
متنتو نخوندم  ولي اومدم يچيزي بهت بگم  من چند ماه با خانواده شوهرم تو يه ساختموو زندگي ك ...

قربونت برم .انشالله همه جونا خوشبخت بشن....اخه من ک احترام میزارم بیشتر بی احترامی میبینم جاریم ک میاد میخوره میره  دستشو ب سیا سفید نمیزنه مانتوشم مثل مهمونا در نمیاره تا دم در بدرقه میشه البته قبلا بامن کار میکرد ولی بعد اینکه قهر کرد  با اینا و بعد 2 سال اومد  دیگ مثل مهمون میاد ولی احترامشو حفظ میکنن ولی من تمام ظرفارو تنهایی میشورم سفره جمع کن پهن کن یکی نیست موقع رفتن بگه دستت درد نکنه.

قربونت برم .انشالله همه جونا خوشبخت بشن....اخه من ک احترام میزارم بیشتر بی احترامی میبینم جاریم ک می ...

توجه نكن بهش عزيزدلم 

بيشتر اميدوار باش زودتر مستقل بشين تا اونموقع به اينجور مسائل توجه نكن انگار اصلا نميبيني

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

سلام...عزیزم خیلی شرایط سختیه....نمیدونم چی بگم......خدا کمکت کنه منم تقریبا تو همین شرایط بودم ... ...

اخه مشکل اینجاس میگن چون شخصی ساختیم اجازه نمیدیم غریبه بیاد طبقه بالا.😢

 راست میگی فاطی عزیزم همه سرمایمونو گذاشتیم اونجا چ سختیا ک بخاطر اون خونه نکشیدیم سعی کردیم کن ...

اره عزیزم خوبه حرمت ها شکسته نشه ولی مطمئنن خانواده شوهرت نمیذارن اونجا اگه ورودی یکی باشه بفروشید چون واقعا سخته و اینم برا خودش یه درگیری هست ولی اگه تونستید بفروشید یه درصدم غافل نشو و زود بفروش برو .. 

دوما من خودم به شخصه تو خونه که پدرشوهرم داد میشینم و میخواد اینجا رو و خونه خودش رو بفروشه یه سه طبقه برا خودش و پسراش بگیره یه جا باشن منم الان موقعیت خونه خریدن اصلا ندارم و مستاجری هم خدایی تو این گرونی نمی ارزه ولی یه مدت میتونم اونا تحمل کنم تا پولامون رو جمع کنیم خونه بخریم ولی اگه برم مستاجری تا اخر عمر به هیچ جا نمیرسم تو این اوضاع گرونی . ولی یه ریال نمیزارم شوهرم به پدرش کمک کنه تا خونه بخره حتی اگه بخواد نصفش رو به اسمش بزنه چون بدرد نمیخوره

از دست کسی هم ناراحت بشم درم رو میبندم تو خونه خودمم کاریش ندارم اگه اون بیاد خونه من به عنوان بزرگتر بهش احترام میزارم ولی سرسنگین ...

حالا با شوهرت فکراتون رو هم بزارید بهتر به نتیجه میرسید وگرنه کسی که بخواد دخالت و تیکه بندازه از دور میندازه ... 

من ابجیم کرجه از ما سه ساعت دوره راهش بعد خانواده شوهرشم تو شهر ما هستن اون وقت دوساله ازدواج کردن چه دعواهایی به خاطر خانوادش با شوهرش نداشته تا جایی که پدرشوهرش رفته بودن عید خونشون دعوا کرده باهاش زده تو گوش خواهرم شوهر بی غیرتش هیچی نگفته ابجیم زنگ زد مامانم اینا رفتن اوردنش الانم دنبال کارای طلاقه ...

 به خدا❤ ایمان دارم " حتی اگر سکوت کرده باشد.... 
اره عزیزم خوبه حرمت ها شکسته نشه ولی مطمئنن خانواده شوهرت نمیذارن اونجا اگه ورودی یکی باشه بفروشید چ ...

 ورودی یکیه ولی هر طبقه جدا. میترسم دعوا بشه عروسیم خوب برگزار نشه.بعضی وقتا میگم فقط مغاره زو بفروشیم اینم بدیم اجاره یا بمونه برا بچه .بعضی وفتام میگم طبقه رو بفروشیم مغازه بمونه.نامزدم ک میگه کلا بفروشم پول زمینشونو بدم برن خونه بخرن ولی من میگم نه گناه دارن فردا نمخوام آهشون دامن گیر زندگیمون بشه 

اخه مشکل اینجاس میگن چون شخصی ساختیم اجازه نمیدیم غریبه بیاد طبقه بالا.😢



میدونم دقیقا این حرف رو میگن ولی بهشون بگو اینهمه آدم رفتن آپارتمان نشینی و شما هم فکر کنید آپارتمان خریدید .... الان ب جدا بشی بازم میتونی ...اگه بری اونجا که با همین دلیل مسخره دیگه اصلا نمی زارن جدا بشی.....شما فقط و فقط باید همسرت رو قانع کنی و پشتش وایستی....بازم دعا میکنم اوضاعت بهتر بشه ولی از سر تجربه میگم که الان فروش خونه خیلی آسون تره .تا اینکه بعد چند سال بخوای جدا بشی....ایشالله خوشبخت و موفق بشی

گور بابای همه ی اونایی که زندگی رو برام تلخ کردن از این به بعد فقط انرژی مثبت   ......هدف اصلی زندگیم تا عید....... لاغری  .....من بالاخره نفرین چاقی رو در هم میشکنم  

یعنی آپارتمان مانند نیست و مثل خونه های سه طبقه ویلایی هست؟؟؟

اینجوری کارت سخته..به نظرم شوهرت حرف خیلی خوبی میزنه..بزار بفروشه....تازه شما طبقه سومی و آسانسور هم نباشه بعدا پدرت در میاد.....همین آسانسور رو بگو که نمیتونی....بخدا فردا حامله بشی و بزای خیل سختت میشه ها....همکف مغازه...طبقه یک خونه پدر شوهر ...طبقه دو خونه برادرشوهر...طبقه سه  مال شما.مغزاه رو طبقه یک حساب کنی.انگار میشی طبقه چهارم  

گور بابای همه ی اونایی که زندگی رو برام تلخ کردن از این به بعد فقط انرژی مثبت   ......هدف اصلی زندگیم تا عید....... لاغری  .....من بالاخره نفرین چاقی رو در هم میشکنم  
یعنی آارتمان ماندد نیست و مثل خونه های سه طبقه ویلایی؟؟؟ اینجوری کارت سخته..به نظرم شوهرت حرف خیلی ...

در واقع 2 طبقس کلش .ما بالای مغازه ی نیم طبقه زدیم ک شده 3 طبقه. .ویلایی نیس حیاط نداریم.بنظرت ی مدت بشینم تا وقتی بچه نیاوردیم .بعد ی خونه بخریم اینم بزاریم بمونه خالی چی؟یا باید مغازه رو بفروشیم بریم اونم که بعدا نمیتونیم مغازه بخریم.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792