سلام...خوبید...
قضیه قضیه ی مادر شوهره ینی کل خانواده شوهر...قبلن ک با هم تو یه شهر بودیم خیلی اذیت کردن هم منو هم شوهرمو...پول و حقوق نمیدادن شوهرم مث چی واسشون کار میکرد و بدهکارن زیاد...ما هم تصمیم گرفتیم خونمونو بردیم یه شهر دیگه...بماند ک چقققققد نفرینم کردن چقد فحشم دادن ،آبرومو تو کوچه خیابون بردن..تیکه انداختن و....و همه ی بدهکاریای خودشونو انداختن سر ما..حتی پول پیش خونه که اونجا مستاجر بودیم رو هم ندادن بهمون و خودشون برداشتن...بار اول ک اومدن اینجا هیچی نیاوردن خونمون حتی با من حرف نزدن و همش گفتن تو خرابه زندگی میکنید.منم یه کلمه حرف نزدم..تا اینکه شوهرم تصادف کرد و زنگ زدن به من فحش دادن 😕و هزاران حرف و فحش پیش همه فامیلا نشستن و پشت سر من گفتن....من هر چی میخام بخرم شوهرم میگه ن(نکه پول نداشته باشه میگ خوشم نمیاد فلان چیزو بخری ) ولی آبجیاش همونو ک من میخامو میخرن واس خودشون.همیشه ام بحث خونمون و شوهرم طرفداری خانوادشو میکنه ...بدترین بدترین کار رو باهام کردن...از طرفی ام مخام بچه بیارم و نمیشه...اصن جلوگیری نداشتم...
اصن ن میدونم با شوهرم چ رفتاری کنم با اون خانوادش...از طرفی ام ک بچه نشدن😐😐😐