سلام بچه ها امروز سالگرد پدرشوهرم بود مادر شوهرم از دو هفته پیش هی گفت بیاین بریم سر خاک و اینا بدون اینکه باهامون مشورت کنه یا بپرسه برنامه ای دارین یا نه خودش برید و دوخت
شوهرم بخاطر اینکه بتونه بره سر خاک ۲۴ ساعت وایساد تا بتونه شیفت عوض کنه و باهاشون بریم سر خاک عصری با دو تا جعبه شیرینی اومد خونه گفت اینارو گرفتم سرخاک پخش کنیم ینی دو هفته بود نذر کرده بود کلی دعا کرده بود که بتونه شیفت عوض کنه بره بهشت زهرا...