منم چهارساله ازدواج کردم
من و همسرم دو شیفت صبح ۸تا شب۱۰ کار کردیم
شبا خسته غذا و خواب
ن زندگی .ن مهمونی هیچی
فقط گفتیم یکم جلو بیفتیم تا بتونیم بچه بیاریم
ن تنها جلو نیفتادیم دیدیم کار پوچیه.روز ب روز همه چی گرون تر و موفقیتی درکار نیست
الان اگر بچه می اوردم سه سالش بود
گفتیم دیگه سالی دیگه بچه بیاریم
ک خدا گفت اگر شمایید اونم میترسید و نمیارید و ناخواسته باردار شدم