امشب خونه مادرشوهرمن بودم با دخترم. دخترم به هر چی دست میزد پدرشوهر میگفتن دست نزن اینم که بهش بگی دست نزن جیغ میزنه و گریه میکنه. یه دفعه دیدم دخترم داره جیغ میزنه پدر شوهرم سرش داد میزد جیغ نزن و لای دخترممحکم گرفته داره میکشه منم پاشم رفتم بگیرم تند تند بوسش میکرد دخترم به شدت گریه میگرد
بعد منم اومدم بیاری پایین مادرشوهرم گرفت بچه رو گفت عیب نداره بده من ساکتش کنم هی هم بهم دلداری میداد که عیب نداره ديوونه بابا و غیره. بعد برادر شوهرم دخترم برد بیرون منم بغض کرده بودم به بهونه خیس کردن پتو اومدم پایین رفتم دستشویی نشستم گریه کردم