یعنی امروز سکته کردما.بعد عمری اومدم عین ادم با لباس راحت دو دونه پرتقال بخورم خودمو پهن کردم وسط خونه .که یهو انگاری یه چیز غول پیکر بخوره به در خونمون.(دوطبقه ایم همکف ماییم راه مشترکه)
یهو در باز شد زن صاحبخونه افتاد تو خونه منم با جیغ پریدم تو اتاق هیچی نبود یه حوله حموم برداشتم انداختم رو سرم.حالا صاحبخونه با شلنگ افتاده دنبال زنش .تمام ملت جمع شدن تو کوچه .یجوری میزد زنشو که من گریم گرفته بود.لعنتی وحشی.کصافط اگه حامله بودم بچم میفتاد.جالبه در قفلم بود .کصافططططط