۱«سلام خانوما جریان ازاین قراره ک من دو تابرادرشوهر دارم ی خواهر شوهر .خواهرشوهره من دوبارازدواج کرده ناموفق بودک ی پسر۱۴ساله هم ازازدواج اولش داره.العانم خونه مادر شوهرم میمونه .ما تو ی ساختمون س طبقه زندگی میکنیم.مادرشوهرم همکف ماطبقه دوم جاری بزرگم طبقه سوم .جاری کوچیکمم قرار بود بیان واحد بقلیه ما ک فعلا اختلاف دارن معلوم نی چی بشه .برادر شوهر ازدواجش جوری بود ک جاریم شوهرداشت ک بابرادر شوهرم رفیق شدو خلاصه شوهرش فهمیدو لورفتو گرفتنشون بعد دوسال کشمکش بابرادر شوهرم ازدواج کرد .برادرشوهرمم سومین شوهره خانومه درضمن امارشم خوب نیست ک العان ۷ساله باهمنو بچه دارنمیشدن تاالعان .خلاصه ک رفیق فابریک برادرشوهرم ک مجردم هس پسره خواهرشوهرمو میبینه ازش خوشش میاد .خواهرشوهرمم ارایشگره پایینه خونمون ک ی مغازه بزرگه سالنشه .
جم تی وی😐
۲«خلاصه ک جاریم حسادت میکنه ب خواهرشوهرم چون هی ازپسره بد میگه ک عصبیه ،مجرده،ب دردتو نمیخوره.توتازه جداشدی چندسال مجردزندگی کن .هیم ب مادرشوهرم میگفت توراضی نشو یا پسررو بپیچونش .بعدپسره هم واقعاا عالیه ازهمه نظر خیلیم اصرارمیکنه ک خواهرشوهرمو خانواده شوهرموراضی کنه.ازاون روزم برادرشوهرم هی بهونه هاش شروع شده کم محلی میکنه .انگارب این وصلت راضی نیست .ک اتفاقا قبله خیلیم راضی بود معلوم بودک ازسمته زنش پرمیشه چون بدجور دهن بینه .
خب
خب😧
خب
من هیچی نفهمیدم😐😐
چی شد!!!!من نفهمیدم کی به کیه
چقدر پیچیده من خوب نفهمیدم
یه سوال این جاری کدوم جاری طبقه بالایی یا اون که قراره بیاد؟؟
نفهمیدم چیزی
اینارو فقط برا ما میگی یا کل شهرو پر کردی؟
رازداری چی میشه پس
مگه به هم حرام ابدی نمیشن چنین ادمایی چجوری ازدواج کردن😳
۳«تا امروز ک ب شوهره من گفت ک من راضی نیستم چون خواهرمن سالم نیس بدلباس میپوشه و ابرویه مارو برده و ازاین حرفا.ک ازهیچکدومتون خیرندیدما بمن و زنم محل نمیدین ازاین خونه یکم وعضم خوب شه بلندمیشمو ازاینا...بعد شوهرم اومد ب مادرشوهرم ایناگفت ک اره علی اینجوری میگه مادرشوهرمو خواهرشوهرم خیلی ناراحت شدن بعد درضمن برادرشوهرم ازشوهرمم ی گلایه کرده بودک تو قبلا چندماه پیش فلان حرفو زدی من هنوزم ناراحتم از دستت .ک مادرشوهرم گفت زنگ بزن بیاد پایین ببینم حرف حصابش چیه تاکی میخواد زنش یادش بده بندازه ب جونه ما ک اومد پایین منو خواهرشوهرم رفتیم اتاق ک اوناصحبت کنن ک بحثشون شدوحرفایه بدی زد برادرشوهرم رفتنی گفت من پسره این خانواده نیستم .مادرشوهرم خیلی ناراحت شد هی نفرین میکرد جاریمو .خواهرشوهرم بخاطره حرفایه داداشش حرصش گرفت کوله پالتو مانتوهاشو نفت ریخت اتیش زد باگریه تو راه پله بزوراوردیمش خونه اینا .بعده چنددیقه بخاطره سروصدا جاریم میاد پایین ببینه چ خبرشده شوهرشم بیرون بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
