خسته ام وبی قرار آرامش و دلخوشی های کوچیک دوران مجردی بعد ده سال هنوز باید آزار ببینم و بعدش تلخی های زندگی ام رو مرور کنم و اذیت بشم و گریه کنم و آه بکشم
عشق چقدر تاوان داره آخه؟
یه روزی یه جایی غلط کردم و عاشق شدم حالا حالاها باید ازش اذیت ببینم شوهرم رو میگم چرا بعد قهر و ناراحتی نمیاد باهام حرف بزنه چرا تازگی ها مغرور تر شده چرا قدرمو ندانست یه روزی خیلی ازش سرتر بودم کمکش کردم بیاد بالا اما الان اذیتم میکنه
هیچکی اینجا نیست ؟قلبم از غصه داره میترکه
کاش اون روز که چشمامو بستم و عاشق شدم یه ماشین لهم میکرد و روی سنگ قبرم می نوشتند جوان ناکام
خدا نکنه
شاید بگید چرا جوان ناکام ؟واقعا زندگی که توش آدم رو درک نکنن واونطور که شایسته است بهت محبت نکنن کام است ؟
شوهرم قبلا کم حرف وبی سواد بود با کمک من سواد دار شد دانشگاه رفت سری از تو سرها درآورد الان برام شاخ شده وهرکلمه ایی که از دهنش در میاد تیکه بارم میکنه
به خاطر علاقه ام زیاد کمکش کردم و درکش کردم اما الان دیگه خسته شدم چه کنم ؟
از اون موقع که وضعش بهتر شده مغرور تر شده با خانوادم با غرور حرف میزنه فقط با یه داداشم خوبه اونم به قول خودش میگه داداشت اندازه کل طایفه ما ثروت داره این یعنی احترام به خاطر پول
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
27 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
