چ بددد 
حالا من مادر پدر شوهرم برا من کوه یخن بدا بقیه نههه
اولین بار ک رفتم خونشون خیلیییی معذب بودم  خاله و دختر شوهرمم بودن فقط خالش باهام گپ میزد
یهووو بحث اشپزی شد 
گفت دو متر پسر دادم بهش میخواد اشپزی هم بلد نباشششه باید برا خونه منم درست کنه با خنده میگفت ولی جدی چون برا من راضی نبود میخواس جلو بقیه خوردم کنه
منم با تموم معذب بودم ی لبخند کج زدم 
گفتم مامان دو شوهر دومتری تو شهرمون بووود 
ولی خب سعادت نصیب 
شما شد 
اهل اشپزی برا خونه مردمم نیستم شرمنده مث خودش با خنده گفتم 
بعد اون روز فهمید با ریزه پیزه بودنم میتونم جوابمو بدم