از خودش خیلییی مطمعن بودم هستم وضع مالی خوبی هم نداشتا یعنی کسی نبود ساپورتش کنه خودش بودو خدای خدای خودش
ولی خب عاشق شده بودمو ۶ سال ب پای هم موندیم 
بخاطرم دوسال از خونشون رفت برش گردوندن 
بی دلیل مخالف بودن فقط مامانش باباشم ک جرات نداشت 
دیگه ایقد شوهرم تو این ۶ سال راه ۱۶ ساعته رو اومد شهرمون و بابام حرف زد  ک بابام کم اورد و رضایت داد بدون مامان باباش عقد کنیم 
با فامیل پدریش اومدن و عقد کردیم بعد عقدمون بلافاصله رفتیم خونه مامانش لحظه سختی بود ولی گذشت  و الان عادی شده