بچه ها یه اتفاق جالبی برام افتاد. راستش دیروز من نامه مو توی گروه فرستادم و حتما خیلیاتون دیدین. امروز میخواستم دوباره بنویسمش که دیدم اصلا کلی از نگرانیام برطرف شده و چیزی به ذهنم نمی رسه که به عنوان خواسته بنویسم. انگار در این موضوع به آرامش رسیده باشم. برای همین گفتم امروز فقط آرزومو بنویسم و دیگه حرفی از نگرانی نزنم چون واقعادیگه نگرانی ندارم.
عزیزم جمله تاکیدی بگو... بگو خدایا شکرت کاری ک دوس داشتم رو با بالاترین حقوق ممکن و بهترین ساع ...
اتفاقا همون شب به همسرم گفتم بریم لباس فرم بخریم اون گفت اونا که خودشون لباس فرم میدن گفتم پس بریم یک کفش بخریم گفت باشه الان تو فکرشم که واسش یه کفش بخرم
سلام به همه ی دوستان پر انرژی خودم😍😍😍😍خدایا شکر که هممون سالمیم و توانستیم دور هم جمع بشیم خدایا شکر که همین لحظه فکرمون آزاده و پر انرژی هستیم خدایا شکر که الان هممون نت داریم و گوشیامون رو داریم که میتونیم در خدمت سارا جوون باشم خدایا هزاران هزار مرتبه شکر💗💗💗💗
پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا. ودرآن باغ کسی میخواند که خدا هست دگر غصه چرا؟
من چهار اثر رو یه بار خوندم و الان دارم راز رو میخونم ولی راز تموم بشه حتما حتما باز چهار اثر ر ...
ببین چهار اثر ی چیز دیگس..
من خودم با راز زیاد ارتباط برقرار نکردم...
هرچند ک همشون رو بلاخره بااااااید حتی شده ی بار بخونی...
ولی خب من چهار اثر رو الان دارم برای بار سوم میخونم....حتی تو تمام مشغله هام شده روزی نیم ساعتم بخونم ولی تایم های بیکاری ک چندین ساعت پای کتابم هیچکی نمیتونه مارو جدا کنه😂😂