سلام دوستان همسرم خیلی خوبه و به من احترام میزاره مخصوصا جلوی خانوادش من خیلی با فامیلای شوهرم رفت و آمد ندارم سه روز پیش رفتم خونه مادرشوهرم عمه و دختر عمه و عمو و زنعمو همسرم هم اونجا بودن همه چی خوب بود بعد از نهار همسرم پاشد ظرفها رو بشوره عمش گفت انشاالله خدا بچه هاتو زیاد کنه همسرم به شوخی گفت خدا مادر بچم و زیاد کنه من خیلی ناراحت شدم و همه فهمیدن از اونروز همسرم بارها ازم معذرت خواسته ولی من فراموش نمیکنم همش دارم گریه میکنم احساس میکنم خیلی کوچیک شدم میخواستم بدونم من خیلی حساسم یا اگه شما هم بودید همین حس و داشتید
نه حرفش که بد بوده ولی دیگه کشش نده.بخدا بعضی وقتا ادم از زبونش در میره میگن ادمو سگ بگیره ولی جو نگیره فک کنم جو گیر شده بدترین حرفارم ادم ت ی جمع میزنه میخواسته خوشمزگی کنه دیگه توام ولش کن
ذکر آغازتحریم ها پراید رسید به زانتیا آقابیا آقابیا روزی۱۰۰۰مرتبه
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟گیرم که می کشید گیرم که می برید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
بیخیال جدی نگیر حرف و عمل متفاوت اونا از نوع بذخورد شوهرت باید پی به عشق علاقتون ببرن والا فرقذشوخی و جدی رو میفهمن.بعدشم همه میدونن.مغز مردا رو زبونشون فکر نکرده یه چیزی گفته جو.گرفته فامیلا رو دیده.باهاش سر سنگین باش کم کم فراموش کن.مطمینااا منظوری نداشته.