2777
2789
عنوان

بیایی از کسایی که مسخره می‌کردن موردی رو و سرشون اومده بگیم

| مشاهده متن کامل بحث + 33545 بازدید | 622 پست

یکی هم یادم اومد منو دختر خالم ویکی از دوستام رفته بودیم عروسی دوست مشترکمون تا اومدین بیرون دختررخالم گفت هنوز پسره میخواد بره سربازی و کارم نداره دوستمم میگفت قیافشم خوب نبود منم فکر کنم گفتم چرا انقد عجله کرد .....اما بعد یک سال دوستم با یه آدم بدترکیب وخییلی زشت اما پسر خوبی بود ازدواج کرد ودختر خالم سال ۸۶با یه سرباز بیکار اما خوش قیافه عقد کرد وبعد سه سال یعنی۸۹عروسی کرد و اما من در  سال ۹۱ازداج کردم قیافه شوهرم نسبت به دوستم بهتره وکار خوبی داره     ....البته مطمئن نیستم که اون جمله رو گفته باشم اما خب نه سال بعد اون ازدواج کردم بازم خدارو شکر...

من خدا را دارم😌

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من از قيافه برادر شوهر كوچيكم خيلي بدم ميومد،پسر خوبيه طفلك ولي خيلي زشته...منم خيلي پيش مامانمينا ميگفتم شبيه ميمونه🤭

الان دخترم شبيه همون عموش شده😶

و آوايي هست...كه كلمات را به كار نميگيرد...گوش بسپار (باردار نيستم،تذكر تاريخ امتحانمه كه هي ببينمش كمتر تو ني ني سايت بچرخم😑)

بچه ی سوممو ناخاسته باردارشده بودم دخترداییام دورم کرده بودن من گریه میکردم و اونا مسخرم میکردن و میخندیدن خیلی دلم شکست یکیشون ک دوتا بچه داشت دو ماه بعد اون ماجرا فهمید ک ناخواسته بارداره منم انقددددد خندیدم بهش ک انقد زود آهم گرفتش دلم خنک شد

دلم خیلی برات تنگ شده😔😔

کلا توی همون بارداری سومم سر هرکس اه کشیدم بدجور آهم گرفتم مثلا دختر عموم ک ی بچه داشت خیلی با حرفاش اذیتم میکرد ک بچه زیاد خوب نیست و فلان منم گفتم خدایا بهش دیگه بچه نده تا دیگه از این حرفا نزنه الان س ساله تنبلی تخمدان گرفته و حامله نمیشه

دلم خیلی برات تنگ شده😔😔
من از قيافه برادر شوهر كوچيكم خيلي بدم ميومد،پسر خوبيه طفلك ولي خيلي زشته...منم خيلي پيش مامانم ...

وای چقد خندیدم 😂😂😂

خوبی کردن به بعضیا مثل آب دادن به گل مصنوعیه. خیلی خودتو خسته نکن رگ و ریشه ندارن

فک‌کنم تاریخ انقضا تاپیک‌گذشته ولی منم میگم یه روز با دخترم‌پیاده داشتیم میرفتیم دم در یه خونه رسیدم دختر حدودا ۶ ساله بیرون خونه بود به پهنای صورت گریه میکرد از اداره برق اومده بودن برا یادداشت برق بعد همون مسئول برق با پدر دختر تماس گرفت اینم گریه میکرد میگفت بابا مامان رفت بیمارستان منم تنهام خونه من پیش خودم دلم سوخت براش گفتم وای کاش مامانش هر طور شده بچه رو برده بود گناه داشته توی خونه برا شوهرم تعریف کردم همیشه صبح زود شوهرم‌میبردم خونه دخترم خواب بود یا خدا وقتی اومدم دیدم در خونمون باز دخترم نیست همسایپون هم میگه گمشده داری ؟؟؟دیگه همسایه گفت دخترت گریه میکرده اومده در خونه ما در زده گفته مامانم نیست دیگه هیچوقت کسی رو قضاوت نمیکنم

ما یه ماه بعد زایمان خواهرم فهمیدیم خواهرم که فقط هیجده سالش بود تومور داره خیلیم پیشرفته بعد اون موقع تو سرمای بهمن ماه خواهرزادم مریض شد یه هفته بیمارستان بستری بود خواهرمم که برا درمان برده بودیم تهران خواهرم میگفت توروخدا نزارین بچم شیرخشکی بشه بعد اون موقع خواهر شوهر خواهرم که بچش هم سن خواهرزادم بود گفت اگه بهش شیر بدم بچم مریض میشه یعنی به بچه برادرش رحم نکرد 

خداروشکر خواهرم سلامتیش رو به دست آورد ولی دیگه بچش شیرش رو نخورد وحسرتش برا خواهرم موند 

یه هفته بعد برگشتن خواهرم از تهران فهمیدن بچه خواهرشوهرش نقص داره تو ریه اش و دوماه تو بهترین بیمارستان کشور بستری بود ولی هنوز بعد هشت سال خوب نشده انشالا خدا کمکش کنه 

یک نفر باشد .....که وقتی نگاهش میکنی.... نه این که غصه هایت یادت برود.... نه .......ولی یادت بیاورد.... دلیل بزرگتری برای خوشحال شدن داری .....و تو پسرم...... بزرگ ترین دلیلی عزیزترینم ❤❤❤

همسرم گفت بچه بدنیا بیاد شبیه هرکی بشه شبیه خاهرت نباشه..خاهرم سبزه ست منوشوهر سفیدیم.. دقیقا شکلش و پوستش شبیه خاهرم شد وقتی همه میدیدنش میگفتن چقدر شبیه خاهرته!! اصصصصلا باور کردنی نبود...واقعا عجیب بود

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792