من دختر خواهرشوهرم بیس چهاری جلوی تلوزیونه ... مسخره نکردم فقط تعجب کردم و به خواهرشوهرم گفتم اینو درستش کن براش بمونه بد میشه ها .... الان دختر خودم 8 ماهشه خداشاهده نمیتونم تی وی روشن کنم وگرنه میخکوب میشه جلوش.... خدایا من نیت بدی نداشتم
بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋
میترسم مثل بچه خواهرشوهرم بشه ... بعدشم میگن خییلی ضررداره جلوی استعداد بچه رو میگیره و مغز بچه رو قفل میکنه
بالاخره جمع سه نفره ما، چهارنفره شد... نورای عزیزم بدنیا اومد😍 لئا و نورا فرشته های زندگیم💚👸👱♀️.... اپدیت جدید امضام ما پنج نفره شدیم و یه گل پسر به جمعمون اضافه شده... درهرصورت همگیشون فرشته های زندگی منن ، خدایا پشت و پناه تمام بچه ها باش💋
😂😂😂😂😂 خوب شد جدا شدی . ولی کاش اون اصغرو با خودت اورده بودی . خوشم اومد ازش 😂😂
نه سخت بود زندگی با اون. مثلا نمیذاشت ما سریال نگاه کنیم میگفت زن خارجی داره سرش بازه. میگفتم باباجان برایرشما گناه داره اون زنه منم زنم. میگفت برای تو هم مفسده داره. فوتبال هم نمیذاشت ببینیم. یبارم داشتیم وزنه برداری رضازاده رو نگاه میکردیم رفت کنتور رو زد برق قطع شد گفت اون چاقه لباسش بده چیزمیزاش دیده میشه. ما از خجالت مردیم.خاطره زیاده از کارای اصغر
خوبی کردن به بعضیا مثل آب دادن به گل مصنوعیه. خیلی خودتو خسته نکن رگ و ریشه ندارن
ن عزیزم علاقه ای نداشتم خداروشکر .گفتم که فقط ازبچگی به اسم هم بودیم وقتی بزرگ شدیم هردومون گفتیم همدیگرو نمیخواهیم😊عاشق پسرخالم بودم قسمت نبودبهش برسم ،الان بااینکه ازدواج سنتی داشتم وشوهرم غریبه بود اززندگیم راضی ام خداروشکر
دخترعموم رو ک از من خیلی کوچیکتر بود بخاطر خواستگارایی ک قبلا ازدواج کرده بودن مسخره کردم.چن سال بعدش درعین ناباوری بامردی ازدواج کردم ک یه دختر۹ساله داشت.
من از مشکلات یا رفتارای منفی هرکی حرف بزنم سرم میاد.
ولی حالا هرچی از خوشبختی هاشون بگم عمرا سرم بیاو
زنی که صاحب فرزند نمیشد؛ پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید: از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.پیامبر دعا میکند ، وحی میرسد که آن زن را بدون فرزند خلق کردم. زن میگوید خدا رحیم است و میرود.سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش میبیند.با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد؟او که بدون فرزندخلق شده بود!؟وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند، از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزويت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن ....هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست!زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.ای کاش ايمانی از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا