امروز برای بار سوم بردمش دکتر نوزادم چهل و هشت روزشه حدود یه ماهه بیقراری میکردو گریه. ولی الان ده روزه اصلا روزا نمیخوابه فوق العاده بهونه میگیره نق میزنه اصلا نگه داشتنش سخت شده. بردمش بیمارستان دوباره امروز سرسری یه معاینه کرد گفت کولیکه. دارو هاشم که از قبل داری همونارو بده. اونارو میدم اصلا ساکت نمیشه الان تازه خوابیده بخدا خسته شدم.
میگن تو بهشت یه ظرف بزرررگ سیب زمینی سرخ کرده هست ،هر بار که برمیداری...یه فرشته دستت رو نوازش میکنه و میگه: عزیزم با خیال راحت بخور! زیاد درست کردیم برای خورشت هم نیست
مال منم از ساعت نه شب شروع میکنه سیاه شدن تا اینکه سوار ماشین شه
منم دخترم نوزاد بود همينجوري بود تا يه روز يه چيزي كشف كردم 😁 صداي سشوار اروم ميشد و ميخوابيد به قول همسرم ما تا ٤ و ٥ تو خيابون بوديم حليم يا كله پاچمونو ميخورديم ميومديم خونه طفلك همسرم دو سه ساعت ميخوابيد ميرفت سركار ولي سشوارو كه كشف كردم راحت شديم
مال منم از ساعت نه شب شروع میکنه سیاه شدن تا اینکه سوار ماشین شه
بعد از یه مدت دیگه ماشین هم جوابگو نیست.گهواره برقی داشت اونم جواب نداد.توی ساک حمل می ذاشتیم روش یه پتوی خیلی گرم می کشیدیم.با شدت تکونش می دادیم تا خواب می رفت.حدودا یه ربع تا نیم ساعت طول می کشید.