2777
2789

سلام  پسر قشنگم  با امروز ۳۶روزه که رفتی ودل مامانی برات خیلی تنگ میشه

میدونم که اون روزهای سخت که تو بیمارستان رو تخت اورژانس درد میکشیمو دیدی ولی نمیخواستم از دستت بدم سه روز نگهمون داشتن که تو بمونی بره منو بابایی درد وحشتناکی بود ولی تحمل  میکردم که هرجور شده تو رو از دست ندم نمیتونستم راه برم چون باهر سری که بلند میشدم اب دور تو کم میشد بابایی پشت در نگران مونده بود که حالمون چطوره به زور رفتم پشت در و گوشی رو بابایی بهم داد که تلفنی سراغمونو بگیره بهم دلداری میداد که چیزی نمیشه وسه تایی میریم خونه ولی دیگه درامونمو بریده بود تحمل نداشتم دیگه روز سوم بود خاله ام اومده بود طفلکی اونم خیلی اذیت شد اخه وقتی تو اومدی تو دل من خدا یه داداشیم همزمان تو دل خاله گذاشت  همه میگفتن شما دوقلویین خاله با بابایی بیرون منتظر بودن که خبری دکترا از ما بهشون بدن که یهو دکتر اومد وگفت سوند وصل کنین بهش و بفرستین اتاق عمل بره سزارین اخه تو بریچ مونده بودی و طبیعی به دنیا نمیومدی به بابایی زنگ زدمو گفتم که میبرن اتاق عمل دلداریم میداد که چیزی نیس منو باویلچر بردن تا بریم اتاق عمل بابایی دستمو گرفته بود ودید که چقدر دلشوره دارم وازگریه چشام باز نمیشد بهم میگفت اروم باش سه تایی میریم خونه منو بردن اتاق عمل وشروع کردن و به پاره کردن شکمم داد زدم که درد دارم دیدن که سر نشدم بیهوشم کردن وقتی به هوش اومدم  از درد داشتم میمردم تا چشمو باز کردم حال تو رو پرسیدم گفتن خوبی وتو ان آی سیو هستی تا شب از درد به خودم نتونستم تکون بدم بیام تورو ببینم  فرداش  به زور خاله وپرستار بلند شدم واومدم که ببینمت تا جلو در ان آی سیو ولی بابایی نذاشت گه بیام ببینمت اخه ابجی رو که رفتنی پیش خدا دیدمش هنوزم تو ذهنم بود از یادم نمیرفت میترسید توام ببینمو بیشتر بی قراری کنم گذشت بهم گفتن ضربان قلبت اومده پایین و یه بارم احیات کردن تصمیمو گرفتم که اگه دوباره ضربان قلبت  پایین اومد ونیاز به احیا بود دیگه احیات نکنن حال ابراهیم رو داشتم که چاقو بدست بود وخداش چیزی نمیگفت بابایی اومد وگفت چیکار کنم دوباره احیا کنن داد زدم که نمیخوام بیشتر از این پسرم اذیت بشه قلبم داشت از جاش داشت درمیومد اومدنو منو ترخیص کردن بابایی منو برد خونه مادر بزرگ بدبختیم اینجا بود که جای بخیم عفونت شدید کرد و همه بره عیادت میومدن باهمه با کنایه حرف میزدم یا سکوت میکردم  از ترحم ودلسوزیشون متنفر بودم حق گریه کردنم که نداشتم اخه مامان بزرگ ناراحتی قلبی داشت وخاله نی نی تو دلی دقیقا همسن تو با گریه کردن من اونا بی تاب تر میشدن تصمیم گرفتم گریه نکنم بیام خونه خودمون خالی میشم یه ماه طول کشید خوب بشم تا بیام خونه خودمون اومدم خونه ودلتنگی وبی قراریم نسبت به تو بیشتر شدودلگیر هر روز تقویمی رو که روزشمار وهفته شمار میزدیم منو بابایی  بره دیدن روی گلت که کی میای پیشمونو میبینم ودلگیر تر میشم


میدونی چرا اخه امتحان بابایی دقیقا اون روزی که قرار بود تو به دنیا بیایی من وبابایی نقشه میچیدیم که چجوری میخواد بشه که بابایی میره سر امتحان ومامانی یهو اون روز دردش بگیره بره اومدن گل پسری مثل تو باهم میگفتیم کاش دیرتر بیای یکی دوروز تا بابایی باخیال راحت امتحانش و بده باهم بریم بیمارستان اخ چون احتمال زیاد داده بودن بره سزارین وقتم بره ۹ آذر بود دقیقا روز امتحان بابایی ولی الان چی با هر روز نزدیک شدن روزا به امتحان بابایی قلبم بیشتر میگیره وبیشتر دلتنگت میشم چرا مامانی رو تنها گذاشتی قرار بود ۳تایی بریم بره ازمون بابایی ومن وتو منتظر بمونیم تا بابایی بیاد حالا باید من تنها برم تا اونجا بابایی  استرسش کمتر بشه این روزا که دلم برات تنگ میشه نمیتونم جلوی بابایی گریه کنم اخه فکرش خراب میشه خودت که میدونی از عید بابایی بره این ازمون چقدر زحمت کشیده وزندگیمون با چه سختی داره میگذره تا به آرزوش برسه

امروز روز اول ماه صفر از خدا میخوام به من ارامش بده وبه بابایی کمک کنه تا ازمونش به خوبی بگذرونه قبول بشه

همه ی نی نی های تو دلی مامانا سالم بغلشون بیاد

مامانای چشم انتظار بچه تپلی خدا بهشون بده

باباها سلامت باشن وکنار  مامانا و بچه ها  دل گرم وخوش  باشن

مجردا به عشقشون برسن

مشکل دارا به حاجت دلشون برسن

الهی امین به حق ۳ ساله امام حسین وامضای اقام ابوالفضل ودعای امام زمان درحقمون 😢😢😢

خدا به دلت آرامش بده عزیزم   


لطفا امضامو بخون ♥️🙏. 🌹برای سلامتی آقا امام زمان عج صلوات🌹                                     دخترم رو  بعد 7 سال و نیم باردار شدم نازایی بدون علت داشتم. اگه سوالی داشتین تونستم کمک کنم خوشحال میشم،دختر کوچولوم، 25دی ماه 98خونمونو روشن کرد.اول حلالم کنین شاید یه روزی یه جایی ناخواسته یه حرفی زدم یا یه کاری کردم ناراحت شدین اگه ممکنه برای شادی روح همه اموات. مخصوصا. دایی عزیزم و بابا بزرگ و مامانبزرگ وعمه جانم یه صلوات هدیه کنین به امام حسین 🌺🌹 اگه. ممکنه واس سلامتی و آرومی بچه هام و خونوادم یه دونه. دیگه صلوات مهمونم کنید🌸💐شرمندتونم بخدا ولی از ته دلتون برای اخرت به خیری هممون یه آمین بگو لطفا 😓🙏. دختر دومم 19 مهر 1402 زمینی شد، خدایا شکرت                        

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

انشالله خدا یه تو دلی دیگه بغلت بزاره منم تجربه داشتم ولی نه به سختی شما...

چرا این اتفاق افتاد؟؟

خدایا هرکی دلش یه تودلی میخواد هرکی دوست داره توی رگ هاش یه نبض دیگه باشه به حق بزرگی و عظمتت به ارزوش برسون😄منم کمکم کن نی نیم سالم و سلامت بدنیا بیاد🤗
انشالله خدا یه تو دلی دیگه بغلت بزاره منم تجربه داشتم ولی نه به سختی شما... چرا این اتفاق افتاد؟؟

نمیدونم والا تو استراحت بودم یهو کیسه ابم پاره شد که رفتم بیمارستان

شاید عفونت داشتی.بخاطر سرکلاژت؟

خدایا هرکی دلش یه تودلی میخواد هرکی دوست داره توی رگ هاش یه نبض دیگه باشه به حق بزرگی و عظمتت به ارزوش برسون😄منم کمکم کن نی نیم سالم و سلامت بدنیا بیاد🤗

خییلی سخته خیییلی..خدا بهت صبررر بده

خدایا هرکی دلش یه تودلی میخواد هرکی دوست داره توی رگ هاش یه نبض دیگه باشه به حق بزرگی و عظمتت به ارزوش برسون😄منم کمکم کن نی نیم سالم و سلامت بدنیا بیاد🤗
شاید عفونت داشتی.بخاطر سرکلاژت؟

به دکتر دیولنه ام گفتم فقط برام یه ورق سفکسیم داد بعد سرکلاژ  همین با این که انقدر توکارش خبر ه بود همه تفریفشو میکردن  خودمم احتمال زیاد دادم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

فامیل عجیب

layn | 44 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز