2777
2789
عنوان

قسمی از داستان زندگی من

20627 بازدید | 475 پست

سلام دوستان، امروز یه تاپیک دیدم که دختر خانمی براش دیشب خواستگار اومده و به خاط عقاید شخصی منحصر به فرد خودش که با عقاید خانوادش هم راستا نیست، سعی کرده به خاستگارش بفهمونه که بدرد هم نمی خورن و کلی نظرات موافق و مخالف هم در تاپیک درج شده بود.

منم تقریبا همین مشکل رو داشتم البته با مقدار تفاوت، 

تاپیک منو برد به خاطراتم در حدود 17، 18 سال پیش.

مقداری از خاطراتمو تایپ کردم و مقداریش هم احتمالا فردا تایپ می کنم. 

امیدوارم بدقول نشم.و بتونم فردا ادامش بدم.چون اگه نتونم تایپ کنم بعلت اینکه عازم مسافرت هستیم دسترسی به کامپیوتر ندارم . اگه ناقص موند یکشنبه به بعد انشاله ادامش می دم.

امیدوارم که بپسندین. 

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من تک دختر بودم و  دو تا برادرکوچک تر از خودم هم داشتم. دختر با هوشی بودم که از دوره راهنمایی در مدارس استعدادهای درخشان تحصیل می کردم و نهایتا در یک رشته مهندسی در یک دانشگاه درجه یک پذیرفته شدم، چهره ام هم  متعادل و رو به خوب بود، چشمانم درشت و مشکی وبا موهای لخت بلند که همیشه تا کمرم بود و یه جورایی تشابه زیادی به هندی ها داشتم، از بچگی به خاطر یکی یه دونه بودن و اهل درس بودنم ، چهرم محبوب کوچیک و بزرگ فامیل بودم، همیشه همه چیز خوب خانواده و فامیل برای من بود، مثلا عمه ام برای دخترش یه عروسک کوچک می گرفت ولی برای من همیشه بزرگترین عروسک رو هدیه می اورد، شاید روشون نمی شد که برام کم بزارن،

وقتی می خواستیم بریم مجلسی یا عروسی، خانم داییم سه تا دختراش که تقریبا چند سالی کوچکتر بودن رو رها می کرد و ساعت ها وقت می ذاشت تا موهای منو شینیون کنه یا بابلیس بکشه و کلی برام وقت صرف می کرد.. و چون خیاط هم بوداز دو یا سه روز قبلش، زندگیشو تعطیل می کرد تا برای من لباس مورد علاقمو که از شوهای خواننده ها و ژورنال ها انتخاب می کردم رو برام بدوزه، تو مدرسه همه آرزو داشتن که کیف و کفش منو داشته باشن و خلاصه سرتونو درد نیارم

با بزرگ شدنم کم کم مشکلات روحی و روانی من هم آغاز شد،

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

مدرسه ما یک مدرسه مذهبی بود که چادر اجباری بود، پدرم یه حاجی بازاری بود که کل دهه محرم رو نذری می داد و عقاید مذهبی سرسختی داشت،

ورود من به دانشگاه شروع اختلافاتم شد با خانواده، یادمه ترم اول یه چادر عربی سر کردم، اون زمان به خاطر سریال در پناه تو، دانشجوهای چادری مورد توجه قرار داشتن، کم کم ترم دو و سه که شدم فهمیدم چادر انتخاب من نیست، منطقه زندگی ما که یک منطقه سنتی در تهران بود، هم انتخاب من نیست،

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

از سن 15 سالگی هم تقریبا همه فامیل شروع کردند، منو برای پسراشون خواستگاری کردند، شانسی که اوردم، خانوادم مقید به ادامه تحصیلم بودن و خواستگارام رو خودشون رد می کردند.

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

ولی از ترم دو و سه دانشگاه، ازدواج من برای خانوادم مهم شد و پیشنهاد های خواستگاری رو رد نمی کردند و ازم نظر می خواستند، اکثر خواستگارام، پسرایی بودن که تو بازار مشغول کار بودن و از فضل پدرای بازاریشون، تونسته بودن به تمکن مالی خوبی برسن ولی متاسفانه تحصیلات دانشگاهی نداشتن،

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

اوایل به راحتی خواستگارها رو رد می کردم بدون اینکه حتی ببینمشون یا باهاشون صحبت کنم چون تحصیلات دانشگاهی مخصوصا در رشته مهندسی و یا پزشکی جز معیارهای اصلی و اولیه من بود، که در بین خواستگارام یه دانشجوی سال اخر پزشکی هم برام اومد که متاسفانه علی رغم شخصیت برجسته و خوبش، قیافه خوبی نداشت و برخلاف میلم مجبور شدم جواب رد بهش بدم که هنوز گاها به ایشون فکر می کنم که چه ریسک بزرگی کردم که ردش کردم چون ممکن بود هیچ وقت شرایط مطلوب برام پیش نیاد،

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .

ترم سه بودم که به مامانم گفتم که دیگه نمی خوام با چادر برم دانشگاه، این حرف رو که زدم، انگار یه بمب اتم در خانه ما منفجر شد، یادم که همون موقع با برخورد شدید مامانم رو برو شدم چون می دونست من حرفی رو الکی نمی زنم و برای خواسته هام می جنگم چون همیشه عادت کرده بودم به خواسته هام برسم ولی تا اون روز خداروشکر خواسته هام در راستای خواسته های خانواده بود ولی این خواسته اصلا برای پدرم و مادرم و حتی پدر بزرگ و مادر بزرگم که پیر و امین فامیل و محله بودند مورد قبول نبود و بی آبرویی محسوب می شد.

من باردار نیستم، تیکرم جهت انگیزه گرفتن در لاغریه .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز