دختر خالم تو خونه کار میکرده دخترش گفته منم میخوام کمک کنم اونم یه دستمال داده گفته بیا سرامیک دستمال بکش،فرداش مدرسه دخترخالمو خواستن معلم بهش گفته بود دخترت گفته مامانم همش از من کار میکشه نمیذاره مشق بنویسم😈😈😈😈😈
اگر از دیده ی کوته نظران افتادیم نیست غم صحبت صاحب نظری ما را بس
وای چ با نمک .دختر بچه همسایه ما تو کوچه بود گفتم برو خونه میدزدنت .گفت بابا مامانم دارن کشتی میگیرن منم اومدم تو کوچه بابام پاهای مامانمو گرفته ولش نمیکنه