۴سال پیش با دوس پسرم ازدواج کردم که حاصل این ازدواج یه پسر دوساله است شوهرم از اول بددهن بی تربیت و بداخلاق وشکاک بود من اینقد عاشق شده بودم که هیچکدوم از بدی هاشو نمی دیدیم با خانوادم خیلی جنگیدم خیلی دلشونو شکستم باهاش ازدواج کردم ورفتم ی شهر دور اول هاش یکم خوب بود تا بچه اومد هستید بگم
بخدا بزننت هم دور از جون باید خداتو شکر کنی ک باز خوبه منو خونه راه دادن و پذیرفتن خونواده خوبی داری خدارو هزار مرتبه شکر جدا شو قانون هم این اجازه رو بهشون نمیده ک نذارن بچتو ببینی....هروقت دلت تنگ بشه میتونی ببینیش ب این فک کن ب خاطر بچه ک نباید از ۲۴سالگی زندگیت تباه شه
گاهی کسانی که هزاران فرسنگ از شما فاصله دارند ، میتوانند احساس بهتری نسبت به کسانی که دقیقاً در کنارتان هستند درشما ایجاد کنند.ولتر