بچه ها من مجبورم به خونوادم بگم طلاق گرفتم با شوهرم.
میدونن شوهرمو خیلی دوس دارم ولی مجبورم کردن که طلاق بگیرم. ولی من موندم پای همسرم.
کارای قانونی این طلاق رو قراره یه جوری طی کنیم همه فکر کنن واقعا طلاقه ولی نگیریم.
در مورد اینا خواهشا سوال نکنید که چرا و چطوری. اصلا فکر کنید داستانه.
الان من یه راهنمایی میخوام ازتون. چطور نقش بازی کنم که باور کنن. با فرض اینکه شناسنامه ها رو یه کار کردیم روش طلاق بنویسه و مراحل رو طی کردیم ولی هنوز هم ارتباط داریم و هم اسممون رو شناسنامه المثنی جفتمون هست و اصلا خطبه طلاق بینمون جاری نشده. فقط الان من میخوام نقش یه آدم طلاق گرفته و افسرده رو بازی کنم. بهم یاد بدین. دقیقا چطور عمل کنم که واقعی دربیاد؟
زیر چشامو سایهی قرمز بزنم که فکر کنن کبودی افتاده از بس گریه کردم؟ خودم چطور حرف بزنم؟ چقدر ناراحت باشم؟ جلوشون گریه کنم؟