یه شب برف اومدن بود شدید (بابام رفته بود مسافرت کاری)بعد ما میخاستیم بریم بیرون رفتیم که تاکسی بگیریم هیچکس واینمیستاد تا اینکه یه تاکسی اومد منم مث این منگلای ذوق زده رفتم گفتم فلان خیابون هنوز مرده جوابمو نداده بود ابجیمم هول اومد کف اقا فلان خیابون میریم مرده داشت هاح و واح نگامون میکرد که مامانمم اومد گف اقا تروخدا ما فلان خیابون میریم🙈🙈
بعد راننده گف خب بزارید منم حرف بزنم
بابا من سرویس دارم نمیتونم شمارو ببرم بعد دیدیم یه دختره رفت سوار ماشینش شد
اصن تا چند لحظه حالم بد بود
😩😩😵😵