خخخخخ بنام خدا 😂😂
اقا امروز نشسته بودیم تو سالن منو مامانم و آبجیام و دوتاشوهر خواهرام و پسردایی های گرامی همراه عموی مادر و....😂
بعد من از وقتی باردار شدم چند وقته خیلی دلم شیر میخاد😂یهو هوس شیر کردم همه جام ساکت بود بعد به داداشم بزرگم گفتم مرتضی میشه بری برام یه بسته شیر بیاری اونم سرش تو گوشیش بود گفت ن😕
دوباره بهش اصرار کردم هرچی گفتم گفت ن☹
منم یکم ناراحت شدم بعد شوهرخواهرم گفت من براتون میارم بعد پاشد بره به داداشم گفتم خاک تو سرت حالا اگه من بهت شیر دادم😂😂😂یهو آبجی ته تغاریم خدا ازش نگذره گفت تو نگهدار بچه خودتو شیر بده😂وااااااای انقد خندیدن همه اصن آب شدم خیلی خجالت کشیدم😂🤦♀️ تا شام آفتابی نشدم جلوشون رفتم تو پشت بوم نشستم 😂🤦♀️
دلم میخاد آبجیمو خفه کنم😂😂😂
شما همچین سوتی دادین تا حالا که فکر کنین آبروتون رفته؟یا یه چیز بگین متوجه نباشین ازتون (عاتو/آتو/عاطو/آطو) بگیرن؟😂