2777
2789

دخترم چهار ماه و پنج روزه،از یک ماهگی ریفلاکس داشت و اشتهاش کم شد و وقتی بیدار بود شیر نمیخورد، بعد چند متخصص که بردم دو ماهه که شربت زانتاک استفاده میکنه،کلا استفراغش تمام شده،ولی اشتهاش خوب نمیشه😟

فقط در خواب شیر میخوره.دارم دیوانه میشم،خواهشا کمکم کنید

My spouse😍...I won't go in to the paradise,if you not be there....😙you love me

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اگر روی نمودار رشده و وزن کم نداره اشکالی نداره نگرانش نباش 

از پایان ۶ ماهگی میتونی غذا کمکی رو براش شروع کنی اگر خوب بهش برسی تپل میشه 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
دختر من از 3تا4ماهگی یدفعه تو بیداری شیر نخورد.بعد یکماه دوباره خورد شیر خشکی هست.شیرش هم عوض کردم

الان سه ماهه که شیر نمیخوره،شیر خودم میخوره،ولی شیر خشک واسش خریدم که بخوره به هیچ وجه نمیخوره،دو بارم شیر خشک و واسش عوض کردم ولی نمیخوره

My spouse😍...I won't go in to the paradise,if you not be there....😙you love me
الان سه ماهه که شیر نمیخوره،شیر خودم میخوره،ولی شیر خشک واسش خریدم که بخوره به هیچ وجه نمیخوره،دو با ...

الان دیگه چهار ماهش پر شده اینجوری ک نوشتی.غذای کمکی رو شروع کن براش با فرنی و حریره

اگر روی نمودار رشده و وزن کم نداره اشکالی نداره نگرانش نباش  از پایان ۶ ماهگی میتونی غذا کمکی ...

وزن تولدش سه کیلو نیم بود،تو چهارده روز که بردمش بهداشت چهار کیلو نیم شده بود،،،،ولی الان شش کیلو است

My spouse😍...I won't go in to the paradise,if you not be there....😙you love me
پس چرا مال من برنمیگرده؟ 😔

طول کشید یکم...بعدم من غذای کمکی رو بنا به تشخیص پزشکش زود شروع کردم چهارماه و نیمگی که خیلی کمک کرد تو وزن گرفتن و شیر خوردنش...چون بعد از غذا تشنه میشد میل شیر میکرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792