اره مادر بزرگم مادر پدرمو از خونش پرت کرد بیرون گفت تو زن نمیشی اخرشم میای باز به من میچسبی میای خونع من اما الان اون میاد خونه ما زبونشم یخورده کوتاه شده
یا من یسری ی حرف از زنداداشم که داشت ب داداشم میگفت شنیدم رفتم به خواهرام گفتم ساله بعدش منم داشتم یچیز به همسرم میگفتم خواهر شوهرم شنیده ب مادرشینا گفته
دیگه از اون موقعه عست میترسم دنیا گرده میچرخه اخر سر بخوده طرف میرسه اگه نا حق باشه