دیوونه م کرده بخدا.هرچیزی بخوادبگه ده بارتکرارمیکنه باخودش حرف میزنه بدون درزدن یهومث چی میادتواین مهم نیس کاش دررو آروم بازمیکرد همچین شلاقی ومحکم بازمیکنه ادم خواب باشه بیدارمیشه.
الانم باشوهرم صبحونه میخوردیم دوتایی شوخی کردیم بهش گفتم خاک توسرت بعددوتایی خندیدیم اومده میزنه زیرپام دختراول صبحی این چیزانگو.
من بااین چیکارکنم؟واقعا نمیتونم بودن مادرشوهرروتحمل کنم.خیلی رومخه.
توروخداکمک کنین.