خانواده شوهر خيلي مذهبي

آفرین

من تا وقتز اونجا زندگی میکردن برای ارامش زندگیم مجبور شدم‌چادر سر کنم 

یکم ارایش ک میکردم یا موهام یکم دیده میشد پدر شوهرم با چشاش میخواست منو بخوره دو بارم بهم گفت موهات دیده میشه البته منم جوابشو دادم ولی خیلی ناراحت شدم تا زماتی ک اونجا بودم قبم درد میکرد از بعضی کاراشون 

خونوادهم فامیلام سالی ی بار میومدن من همش میترسیدم ی چی بگن ابروم بره جلو خونوادن چون همه مانتویی بودن 

اه اه یادشون افتادم خدا لعنتشون کنه اینقد اشکم بخاطر این چیزا در اوردن 

حتی میرفت پدر شوهرم ک همه بهش حاجی حاجی میکردن پیش جاریام میگفت موهاش بیرون بوده یا یه لحظه تا دم در چادر سرم نبوده غیبتم میکرد 

بخاطر همین رفتاراشون پسرشون  مجبور شد بیاد شهر من زندگی کنه حالا دارن میسوزن ک پسرشون دور شده ازشون 

همینکه تو ی ساختمون باشی بدترین قسمتشه خدا نصیب نکنه 

نمیدونم چرا یاد یکی از همسایه هامون افتادم

پسره خانواده به شدت مذهبی... دختره یه دختر امروزی 

بیرون میرفت مث عروسا آرایش میکرد خونه پدر شوهر چادر میپوشید بدون هیچ آرایشی...حداقل تکلیف خودتونو مشخص کنید...پسره امروزی شده بود به خاطر خانومش نمیدونم سر چی بندگان خدا طلاق گرفتن😔😔...هم کفو بودن فرهنگی خیلی مهمه این یک مثال بود خدایی نکرده سوبرداشت نشه😊

ناراحت نشو دوستم 

مشکل اینجاست که بعضی خانومایی که مذهبی هستن مخصوصا در مورد پوشش واقعا به خودشون نمیرسن 

من گاها میبینم حتی موی پشت لبشونم برنمیدارن

هنه ابنجور نیستن ولی خب همیشه خشک و تر باهم میسوزه

اخه ما هم يه اين مدلى داريم يهو عوض شده من اين قدره تعجب ميكنم خونوادشم هيچى نميگن،به روشون نميارن

عزیزم همونا که گفتم رو انجام بده. آدم که همش نمیخواد لج کنه یا دعوا کنه. اگه همسرتو دوس داری پس چیزی ازت کم نمیشه واسه احترام جلو خانوادش رعایت کنی که. نه که ماسک بزنی!!!! فقط یکم رعایت

میدونی چی میگم که

چی میخوان بگن بالاخره که ازونا جدا میشه زندگی که دوست داره انتخاب میکنه

روزی ک قرار بود ب م اونجا زندگی کنم از شوهرم پرسیدم بیشتر در مورد حجاب و خوادش بگه شوهرم گفت خونواده ما همه چادرین ولی تو هر جور ک راحتی همینطور باش 

منم ی چادر شیک خریدم و گفتم خب اینطوریه منم اینطوری راحتترم با خواست خودم سر کردم ولی وقتی وارد اونجا شدم دیدم چ خبره اینا ب همه چی ادم کار دارن 

منی ک چادر خودم بدون اجبار سر کردم هفت هشت سالم اونجا سر کردم الان اصلا دوست ندام همچینم کردن ک کاملا زده شم 

اینجا خیلیا تهاجمی برخورد میکنن. منم شرایط تورو دارم. دختر لجبازی هم هستم اما احترام نگه میدارم.عوض نمیشم ولی رعایت میکنم

وای یاد یه چیزی افتادم

خانواده شوهر منم خیلی مذهبی ان

ماه رمضونا پدرشوهرم هرر روز میاد هی میگه روزه ای روزه ای ؟؟

تا دروغ منو درنیاره ول کن نیست

منم امسال ک ماه رمضون بوود خیالشونو راحت کردم تا میرسیدم خونه مادرشوهرم یکراست میرفتم آب میخوردم تا بفهمن روزه نیستم ...موقع نمازم باززز چشماشون ۴ تا میشد ک چرا ایستادم نماز میخونم ولی جرات نکردن حرفی بزنن