ساعت 9ونیم شب از سرکار اومد باعجله لباساشو عوض کرد گفت یکی ازدوستام تصادف کرده با ماشینش چون گواهینامه نداره اسم من رو گفته حالا باید برم درستش کنم.وقتی هم داشت آماده میشد که بره پسرم (6ماهشه)خیلی گریه کردکه بغلش کنه ولی اهمیت نداد..تا ساعت 11دیدم نیمد بعد فهمیدم دروغ گفته بادوستاش رفته بودن باغ زنگ زدم بهش میگم مگه نمیبینی منو بچه ها از صبح تاحالا تنهاییم میگه خوب چیکارش کنم که تنهایین!گوشی رو بعدش خاموش کرد هرچه زنگ زدم تا یکساعت خاموش بود ...الانم که ساعت یک ونیمه هنوز نیمده جواب تماسامم نمیده..قبل از اینکه خاموش کنه بهش گفتم میرم خونه بابام گفت برو دیگه برنگرد😔.
کجا باید برم یه دنیا خاطرت تورو یادم نیاره...کجابایدبرم که یک شب فکر تو منوراحت بزاره...چه کردم باخودم ک مرگ وزندگی برام فرقی نداره...محاله مثل من توی این حال بد کسی طاقت بیاره...کجابایدبرم ک تو هرثانیه ام تورو اونجا نبینم...کجا بایدبرم ک بازم تا ابد ب پای تو نشینم...قراره بعدتو چه روزایی رو من توتنهایی ببینم...دیگه هرجا برم چ فرقی میکنه از عشق تو همینم...
ميشه لطفا براي حل مشكل مادرم دعا كنيد؟😔 ، لطفا اگه دعا كرديد بهم بگيد تا براتون حمد و ذكر يونسيه بخونم، خيلي سخته مادرت جلوي چشمات آب بشه و هيچكاري ازت برنياد، خدا رو بابت تمام نعماتي كه به من ارزاني داشته، شكرميكنم، ممنون ميشم در تاپيك چالش ناشناسم شركت كنيد🙂🌹 https://harfeto.timefriend.net/16393378956800