سلام.خیلی دلم گرفته.دوس دارم زار زار گریه کنم.خسته شدم از بی پولی و سختی های زندگی.شوهرم اصلا اینده نگر نیست.فقط جلوی پاشو میبینه.وقتی پول دستش میاد تا قرون اخرشو خرج میکنه.اصلا بفکر این نیست بعد که پول تموم شد میخاد چیکار کنه.حتی به جایی میرسه که پول نون خریدن هم دستش نداره.حالا خدایی از حق نگذرم وقتی پول دستش میاد برای ما خرج میکنه و دوس داره واسمون کم نذاره ولی اصلا اینده نگر نیست و به این فکرنمیکنه خب اون پول تموم شه چی.الانم چندوقته پول دستش نیومده بهم اصرار میکنه از یکی از فامیل هاشون پول دستی بگیرم براش.منم اصلا دلم نمیخاد جلوی فامیلشون سر خم کنم تقاضای پول قرضی کنم.خجالت میکشم.اونم چندبار بهم پیام داد منم گفتم نه ولی اون اصرار میکنه.خیلی دلم گرفته از اینجور چیزا.شما بودین حرف شوهرتونو گوش میکردین؟؟😢
محبت به نامرد کردم بسی ، محبت نشاید به هر نا کسی ،تهی دستی و بی کسی درد نیست ،که دردی چو دیدار نامرد نیست
اره بابا حداقل زندگیتونو رو ریختن بهم، پاشونو نمیکشن ادم با دیدنشون عصابش خورد نشه، دلسوزیشون بخوره ...
اره بقران.با خودم میگم پسرم بزرگ شد من بیشعور بازی هایی که اینا برامون دراوردن و یک درصدشو دلم نمیاد برای پسرم و زنش به وجود بیارم و ناراحتشون کنم ولی بعضیا واقعا شعورشون نمیکشه که با کاراشون دارن بچشون و عذاب میدن.طفلی شوهرمنم از بچگی خیلی عذاب کشیده.درسشو ول کرده کلی برای پدر و مادرش کار کرده و خرجشونو داده
محبت به نامرد کردم بسی ، محبت نشاید به هر نا کسی ،تهی دستی و بی کسی درد نیست ،که دردی چو دیدار نامرد نیست
استاتر عزیز من چی بگم با شوهر خونسرددممممم.هنوز ۳۰ سالم نشده فشار خون گرفتم چربی خون گرفتم بخاطر حرص و جوشهای که میخورم.یعنی شوهر من گل سرسبد شوهرها هس تو بی خیالی و خونسردی و تنبلی...
الان تو این لحظه فقط میتونم در وصف خودم به قول محمد یغمایی بگم: نشسته ام وسط زندگی...صبور...غمگین...امیدوار...خسته و ادامه دهنده...ادامه دهنده...
خودم هرچی جمع میکنم وقتی شوهرم پول لازم میشه و مثلا مهمون برامون میاد خرج میشه.تو ماه رمضون چندشب مهمون واسه افطار دعوت کردم به هوای اینکه قرار بود پول دستش بیاد ولی طرف پول نداد.منم مجبور شدم خرج افطاری هامو خودم بدم.اگه میدونستم پول بهش نمیدن اصلا مهمون دعوت نمیکردم
محبت به نامرد کردم بسی ، محبت نشاید به هر نا کسی ،تهی دستی و بی کسی درد نیست ،که دردی چو دیدار نامرد نیست
استاتر عزیز من چی بگم با شوهر خونسرددممممم.هنوز ۳۰ سالم نشده فشار خون گرفتم چربی خون گرفتم بخا ...
واقعا از شوهر من خونسردترم هست؟من که کلی حرص میزنم.مامانم تو مجردیم میگفت تو بس که بیخیالی پیر نمیشی ولی الان نمیشه برم بهش بگم اونی که اینطوری میگفتی کلی حرص میزنه.پس شما چی میکشی واقعا؟
محبت به نامرد کردم بسی ، محبت نشاید به هر نا کسی ،تهی دستی و بی کسی درد نیست ،که دردی چو دیدار نامرد نیست
واقعا از شوهر من خونسردترم هست؟من که کلی حرص میزنم.مامانم تو مجردیم میگفت تو بس که بیخیالی پیر نمیشی ...
اره بخدا خونسرده،وقیقا رفتارای شوهر سما داره پول بیاد دستش کم نمیذاره واقعا واسم خرج میکنه بدون اینکه حساب کتاب کنه مهربونه ابراز علاقه میکنه دوسم داره، ولی شما ببین چقدر با بیخیالیش و تنبلیش حرصم میده که رفتارهای خوبش نمیبینم.هر دفعه قول میده درس میشه اما یادش میره بخدا بعضی وقتا فکر میکنم طلسم شده وگرنه این حجم از بی خیالی ندیم
الان تو این لحظه فقط میتونم در وصف خودم به قول محمد یغمایی بگم: نشسته ام وسط زندگی...صبور...غمگین...امیدوار...خسته و ادامه دهنده...ادامه دهنده...
خودم هرچی جمع میکنم وقتی شوهرم پول لازم میشه و مثلا مهمون برامون میاد خرج میشه.تو ماه رمضون چندشب مه ...
مهمونی اونم چند وعده که دلیل خوبی برای خرج پس انداز نیست شما زمانی مهمون دعوت میکنی که در مضیقه نباشی عزیزم یه خانم همیشه باید یه پولی پس انداز داشته باشه واسه روز مبادا. یعنی فقط وقتی رو کنی که دیگه هیچ چاره ای نداشته باشی. حتما از خودت شروع کن بزار شوهرتم یاد بگیره حداقل بهتر میشه.
بعضیا جورین که نباید بگی خدایا به راه راست هدایتش کن بلکه باید بگی خدایا راه راس رو به سمت این کج کن😊
اره تقصیر خودمم هست ولی ماه رمضون دوس داشتم مامانم اینا و مادرشوهرم اینا رو افطار دعوت کنم.فکرنمیکرد ...
دیگه فکرشم نکن سیاست زنانه داشته باش اونم فقط به خاطر آرامش فکری و ذهنی خودت میگم که یه همچین مشغله ای نداشته باشی وگرنه که من به شخصه ترجیه میدم آقایون به فکر خرج و دخل باشن
بعضیا جورین که نباید بگی خدایا به راه راست هدایتش کن بلکه باید بگی خدایا راه راس رو به سمت این کج کن😊
خیلی سخته با شوهر بیخیال زندگی کردن.مگه اینکه دونفر بی خیال باشن.شوهر منم دقیقا همینطوریه.
واقعا سخته.ولی من یجورایی مامانش هم مقصر میدونم واقعا بد بارش اورده تک پسر بوده لی لی به لالاش گذاشته هر وقت خواسته خورده خوابیده پاشده والا من دوتا داداش دارم مامانم صبح زود بیدارشون میکرد میگفت پاشین برین دنبال زندگیتدن ابرو داری کنید خوابیدن به هیجا ادم نمیرسه الانم که ازدواج کردن دیگه عادت کردن واقعا زندگیشون دارن میچرخونن خداروشکر.ولی شوهر یه ذره مسئولیت متوجه نیس
الان تو این لحظه فقط میتونم در وصف خودم به قول محمد یغمایی بگم: نشسته ام وسط زندگی...صبور...غمگین...امیدوار...خسته و ادامه دهنده...ادامه دهنده...