اعتمادم ب شوهرم و از دست دادم

متاسف برا همچین مردایی به اینا حتی نمیشه گفت مرد.و همچنین متاسف برا همجنسای خودم که هرزه شدن و دارن زندگی مردم رو بهم میریزن  

تا پای یه بچه هم باز نشده خودتو خواهر نجات بده خیانت تحملش خیلی سخته اگه مرد خوبی بود این کارو نمیکرد تو اگه فرشته بشی دیگه نمیتونی نگرش داری

واقعا قابل تشخیصه؟

ممکنه بگه خودارضایی کردم چی؟

خونه خالی بری دست ب طرف نزنی از محالاته.  

خیلی ناراحت شدم عزیزم برات دیگه هر کاریم کنی این شک تو دلت میمونه اگه یکی بخشیدمت هم با کوچکترین چیزی میریزی به هم و فردا یه چی طلبکار میشه میگه تو شکاکی تو بدبینی یا تمومش کن یا هرچی داره و نداره رو بگیر که ببخشی هرچند دنیا رو هم بده فراموش نمیکنی فقط تحمل میکنی،با اینکه همشون خیانتکار هستند اما اولو آخر برمیگردن سر زندگیشون و زنشون رو ترجیح میدن،هیچ دختری با مرد کس دیگه خوشبخت نمیشه،

کسی که به این راحتی خیانت میکنه با زن دیگه ساعتها تو یه خونه میمونه دیگه قابل اعتماد نیست خوب فکراتو بکن عزیزم

خانومی به نظر من به خاک سیاه بشونش،یه کاری کن خونه زندگیرو به نامت بزنه بعد اگه خواستی جدا شو،نذار  بازنده این زندگی فقط تو باشی،چون بعد طلاق فوقش یک ماه ایشون ناراحتن بعدش میرن پی خوشگذرانیشون،عجولانه تصمیم نگیر

عزیزم نمیخوام تو دلت و خالی کنم مردی که از رفت و امد یه دختر تومغازش وسوسه شده و اوردش باغ میشه بهش دست نزنه؟؟؟؟؟

منم به شوهرم بی اعتمادم ولی مجبورم بخاطر بجه هام سرکنم و اصلا شرایط ظلاق و ندارم

شوهرمن درحد پیام و تماس بوده همینشو من فهمیدم فک نمیکنم بیشتر از این بوده باشه با اینکه بلایی سرش اوردم جلوم زانو زد و به غلط کردن افتاد ولی اصلت نمیتونم ببخشمش و بهش اطمینان کنم😞😞😞😞

توبد برزخی گیر کردی توکلت ب خدا باشه.اگه ام نمیخوایی جدابشی جاتو محکم کن حداقل ب غلط کردن بندازش.

بخدا من شبا همش کابوس میبینم😩

دور از جون همتون الان علاوه بر دخترا خیلی زن‌های متاهلم بد شدن

من دیدم خانومه با شوهرشه انقدر ب شوهر آدم نگاه میکنه  

طوری شده که از هرچی مرده بدم میاد ...به شوهر خودمم ک دیگه اصلا اعتماد ندارم ....ای خدا چرا همیشه ما زنها باید غذاب بکشیم 

چند روز پیش رفتیم باغ بابای یکی از دوستای شوهرم واسشون مهمون اوند دیدن که ما هستیم 1ساعت موندن رفتن خانم سنش بالا بود من متوجه نشدم چیزی ولی یه دفه دیدم شوهرم و دوستش زدن بیرون ما خانما موندیم بعد اینکه اونا رفتن به شوهرم گفتم من اینجا غریب بودم فقط با تو راحتم تو چرا رفتی گفت این زن از لحظه ای که اومد داشت منو نگاه میکرد حالم بد شد زدم بیرون که خانم دوستشم گفت آره یه مدتم میخ شوهر من  بود هی رضا بهش اخم میکرد اومده به من میگه شوهرت چقد اخموو.من همینجوری موندم گفتم اون که پیر بود دوست شوهرم گفت آره ولی دود از کنده بلند میشه😨😨😨😨

به نظرت اگه دور از جون زبونم لال زنش اینکارو میکرد اون چه بلایی سرش میاورد تو هم همون کارو کن 

آره منم دیده م..

آدم حالش بهم میخوره

خدا خودش همه رو سر راه راست قرار بده