انقدرسریع زمان ازدست می ره که باورت نشه من الان خودم خیلی به زندگی ام دلسرد م چون خیانت دیدم اما دخترم دلیل ادامه دادنم اما همه اش درحال عذابم خیلی سخت یه زندگی شادداشته باش اون شمار نمی خواهد خوب یه زندگی جدیدبساز
بچه ها بهم یاد بدین چطوری اون برام مهم نباشه چطوری فقط خودمو دوست داشته باشم؟
ینی چی یاد بگیری چطوری توام بی تفاوت باشی؟این چ زندگیه ک توش تو بیخیال اونم بیخیال باشه زندگیه مشترک ینی تکامل روح و جسم و ارامش گرفتن از هم ینی کسی باشه باهاش حرف بزنی بگی بخندی تو شادیا تو غم ها باهم باشید ن اج و لجبازی نه نفرت نه غم و تنهایی...بشین باهاش حرف بزن بگو من خسته شدم از کارات ازدواج نکردم ک تنها باشم و غصه بخورم بگو دگه میخوای ادامه بدی ب رفتارت ک منم برم پی زندگیم وگرن در غیر این صورت داری عمرتو ب باد میدی
اصلا بلد نیستم اصلا صبر ندارم بعضی وقتا با خودم مبگم خدایا با من چیکار کردی
حس میکنم سرطان روح گرفتم خودم دارم میبینم با چشم خودم که روحم بیماری لاعلاج گرفته اما نمیتونم درمان کنم کاری از دستم برنمیاد
یه نیروی بازدارنده هست که هی میگه تو بدبخترینی و هیچ وقتم دیگه خوشبخت و خوشحال نمیشی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
