خودم بگم خخخخ
تابستونی شوهردخترعمم فوت شده بود
عمه بزرگم
بعد این عمه کوچیکم::
اقا طابوت اوردن توی خونه که لحظه اخری میت رو ببینن
همه دور تابوت جمع شده بودن این عمه ماهم شروع کرد به جیغ و داد و محمد محمد کردن
میخواستن میتو ببرن این به تابوت اویزون شده بود میگف نههههههه محمدجانو نبرییییییییدددددد نههههههه نههههههه جیییییییغ و داااااددددد که نبرید
حالا همه وایسادن دهنشون واااا رفته اینو نگا میکنن
اینم داره خودشو میکوبه به رر و دیوار
جالبه که بچهای میت و خواهراش و زنش وایسادن عممو نگا میکنن
انقدر بد بوووودددد
تو همین گیر و دار بودیم
یهوووووو دیدم عموم از اونور اومد بازوی اینو گرف شوووووت کرد تو حیاط گف برو اونور
حالا جالبه خب صنمی هم با این میت نداشتااااااا
ولی جر داد خودشو
انقد خندیدمممممم شال تو دهنم بود چادرم رو صورتم
خب اخه این عمس ک من دارممممممم
شوهرعمم دهنش واااا رفته بود