حدوده سه ساله ازدواج کردم و یک پسر ۶ماهه دارم.شغل همسرم پروژه ای و شهرهای مختلفه.من هم چون پروژه ها ۳ماهه و چهارماهه بود و رفتن برام مقدور نبود یک خونه نزدیک پدر مادرم گرفته بودم اما کل این مدت پیش خانواده خودم بودم آخر هفته ها همسرم میومدمیرفتم خونه خودم.الان چون همسرم یک پروژه ۶ساله برداشته من باهاش اومدم و جمعه اسباب آوردم.یک شهر کویری و کوچیک اومدم.خانوادمم منو تا اینجا همراهی نکردن قراره جمعه بیان.تا امروز مادرشوهرم بود و پسرمو نگه میداشت و منم کارهارو انجام میدادم اما امروز که کارا کمتر شده اونم رفته.شوهرم از ۵ صب تا ۷ شب نیس.هوا هم آتیش میباره نمیتونمم با بچه برم بیرون اصلا جایی رو بلد نیستم یا کسیو ندارم.نمیدونم باید چکار کنم به اندازه یک دنیا دلم گرفته.تا الان یک روز هم از خانوادم دور نبودم از طرفی کاره خونه بلد نیستم و نمیتونم بچه رو نگه دارم چون تا الان خانوادم کمکم میکردن.اونزمان که شوهرم پیشم نبود همش غر میزدم میخوام بیام پیشت اما الان میگم چه غلطی کردم.همش دارم یواشکی گریه میکنم.آخه شوهرم خیلی زحمت کشیدو هزینه کرد که من رو بیاره پیش خودس.کسی مثل من اینجا هست؟ توروخدا کمکم کنید.
منم تا دو ماه دیگه میشم مثل شما
بعد از سه سال زندگی کار خونهم بلد نیستی ؟ خدا قوت پهلوان
اولشه کم کم عادت میکنی
فرصت خوبیه ک قوی بشی
تا کی میخوای وابسته ب خونوادت باشی؟
عادت میکنی منم تو غربتم
سلام ای خداااا دارم منم باهات گریه میکنم
منم از یه جای سر سبز اومدم جای بی آب و علف
غریبی خیلی بده عزیزم منم یکسال و نیمه عروسی کردم ار خانوادم دور شدم عذاب میکشم اینجا تازه فامیل شوهرم هستن ولی کلا همیییششششه تنهام همیشه
بچه خا شما کدوم شهرید من تهرانم
منم تو هوای کویری وگررررررررمم
سه ساله منم توغربتم..
غیرازشوهرم وپسرم کسیو ندارم
ببخشید شما که انقدر راحت طلب وو مامانی هستی شوهر کردن و بچه اوردنت واسه چی بود؟ میموندی خونتون. والا من ۵ساله دورم آخ نمیگم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
