2777
2789
عنوان

همکار شوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 6422 بازدید | 246 پست
وااای منم  ماهه دیگه هجده سالم میشه تو.عقدم شوهرمم سربازه این قد میترسم تو عقد حامله شم با اینک ...

ایجانم خوشبختتت بشید ینی ۱۵سالگی ازدواج کردی؟همومیخاسین یا ازدواجتون سنتی بودش‌؟

ایجانم خوشبختتت بشید ینی ۱۵سالگی ازدواج کردی؟همومیخاسین یا ازدواجتون سنتی بودش‌؟

ممنون

اره پونزده

شوهرم پسرخاله مامانمه

اره یه جورایی سنتی بود شوهرم منو دوس داشت بابام اجازه نمیداد عقد کنیم هفت ماه نامزد بودیم تا عقد کردیم.

بچه ها امضامو میبینید توی دلتون برام یه دونه صلوات بفرستید تا منم ب۰مو سالم توی بغلم بگیرم.خوشگل و سالم  

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ممنون اره پونزده شوهرم پسرخاله مامانمه اره یه جورایی سنتی بود شوهرم منو دوس داشت بابام اجازه نمید ...

اها بسلامتی پایدار باشید عزیزم.فقط ی سوال شما شوهرت سربازیش راه دوره؟کلا دورانی ک همسرت سربازی و ایناس سخت میگذره؟اخه خودمم قراره با عشقم ازدواج ک کردیم سربازیشو بره خواسم بدونم چجوریه خیلی سخته؟😞

نه عزیزم شوهرم چون متاهله  همین شهر خودمونه صبح میره تا بعد از ظهر

شمام ازدواج کنی میفته شهر خودتون

ولی دوره ازمایشی خیلی سخت میگذره دوماه واقعا سخته

ولی الان خوبه هفته ای سه چار شب باهمیم.خخخ

بچه ها امضامو میبینید توی دلتون برام یه دونه صلوات بفرستید تا منم ب۰مو سالم توی بغلم بگیرم.خوشگل و سالم  
اجیییی اجییی چیشد قضیه؟گفتید واسه مامان باباشون توضی بده دیگ من منتظرم اینجا😁😂

آره خبر دادیم من وشوهرم با دوستش رفتیم خونه دختره من سر حرف باز کردم به مامانش گفتم خیلی شوکه شده بود بعد یهویی زد زیر گریه گفت یعنی بهاره واسه همین حالش بد بود به من نمیگفت گفتم اره طفلی میترسه گناه داره دیگه پیش اومده خلاصه خیلی  گریه کرد میگفت کاریه که شده  ولی درس و مدرسش چی میشه وسط مدرسش بچه به دنیا میاد ،بعد بهاره رو بوسید گفت اشکال نداره مامان چیزی نیست ما حمایتت میکنیم ولی قبول کن اشتباه کردی بهاره هم عذرخواهی کرد اصلا فکر نمیکردم اینقدر خوب برخورد کنن باباش هم بنده خدا فقط سکوت کرد 

اجیییی اجییی چیشد قضیه؟گفتید واسه مامان باباشون توضی بده دیگ من منتظرم اینجا😁😂

مامانش گفت من همین یه دونه دختر دارم باید براش مراسم بگیرن بعد به پسره هم گفت قرار ما چیز دیگه ایی بود از شما یه انتظار دیگه ایی داشتم بهش گفت شما قول داده بودین تا هجده سالگی زندگیتون رو شروع نکنین گفت من اگه دارم کوتاه میام واسه اینه که دخترم عذاب نکشه ولی دامادی رو خوب بجا نیاوردی آرمین هم داشت از خجالت میمرد 

خداراشکر بازم خوبه درکشون رسید خانواده پسره چیشدن

اونجا دیگه حضوری نرفتیم زنگ زدم به مامان آرمین آروم بهش گفتم بیچاره همش میگفت جواب خانواده بهاره رو چی بدم خدا مرگم بده خاک تو سر آرمین خخخخ منم گفتم اونا مشکلی نیست ما باهاشون حرف زدیم دیگه یه کم اروم شد قرار شد سریع مراسم بگیرن براشون برن سر زندگیشون 

آرمین به شوهرم زنگ زد گفت رفتم خونه مامانم بهم شام نداده قهر کرده ولی بابام خیلی ذوق کرده 

مامانشم کم کم قبول میکنه.حالا خودشون خوشحالن؟دختره راضیه یا ناراحته؟میتونه کنار بیاد؟

مامانشم کم کم قبول میکنه.حالا خودشون خوشحالن؟دختره راضیه یا ناراحته؟میتونه کنار بیاد؟

پسره که خیلی خوشحاله ولی دختره بیچاره کلافه هست همش میگفت تحمل حاملگی برام سخته

پسره که خیلی خوشحاله ولی دختره بیچاره کلافه هست همش میگفت تحمل حاملگی برام سخته

حق داره بخدا حالا کاریه ک شده ینی دکترا گفتن زایمانش راحته؟اخه سنش کمه اصن توان زایمانو داره؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792