کادوی برادر شوهرم واسه به دنیا اومدن بچم.

عروسی من هیچ کس کادو نداد ولی مامان من باز هم به همشون کادو میده. همشون هم پولدارن . از کارهای مامانم حرصم میگیره

مامانه من یه عمر همینجوری بود تا وقتیکه من بزرگ شدم و عاقل شدم یکی یکی براش تشریح کردم دیگه یاد گرفت

بخاطر همین همه میگن مریم همش دخترش یادش میده اینجوری شده😂😂

مامان من طاقت نمیاره باز هم کار خودش را میکنه بتده خدا میترسه از این طرف حرف بشنوم. اما چون برای دخترهای دیگش گرفته اصرار داره برای من هم انجام بده. به خدا رسم و رسومات را ما خودمون درست میکنیم و هیچ ارزشی ندارن. اما وقتی ازت توقع دارن و خودشون هیچکاری برات نمیکنن آدم حرصش میگیره

اتفاقا من یه بار به روی مادرشوهرم اوردم همون لباسه رو تن پسرم کرده بره اب بازی مادرشوهرم گفت این لباسه که کوتاهه گفتم مادر این لباسو یادتونه؟اینو شما کادویی براش اوردین اصن تنش نکردم تا براش کوتاه شد😊 

واقعا مهم شوهر ادمه 

این‌چیزا گذراست گرچه منم حرص میخورم بخاطر این‌چیزا و رسما

ولی اخرش میگم که چی...

اما مامان من به حرف همه گوش میده الا دختراش. خیلی مظلومه مامانم .

اره بقوله قدیمیا تک تک دنیا درازه 

یعنی دنیا که به آخر نرسیده وقت برای جبران زیاده

کلا بهترین حالت اینه که در اوج دوستی به طرفت قشنگ مثله خودش توهین کنی اینجوری میسوزه نمیتونه چیزی هم بگه😑

آگه نگی فک میکنند یا ترسیدی یا اصلا نفهمیدی اینا برا کادو نیست بازم تکرار میکنند هرجا از هر چیز ناراحت شدی بگو خاهر من روزی هزار بار اینو به دخترم میگم 15 سالشه نمی خام مثل من بشه

واقعا كارش زشت بوده منم از مادر شوهر پدر شوهر خيري نديدم ولي عموي بچهام واقعا خوبن

😂😂 مامانه شما هم مثله مامان بزرگم هست کلا هر چی دختراش یعنی خاله هام بگن که زن پسرات فلان رفتارشون بده قشنگ برمیگرده میگه نه خودتون بدین😂

تازه من که از بخش زایمان در اومدم دیدم پشت در مامانمو همسرمو بابامو مادرشوهرم واستادن همه اومدن سمتم روبوسی مادرسوهرم همینجور واستاده بود نگا میکرد حتی تبریکم نگفت  چون مامانمم از صب تو بیمارستان علاف من بود اون رفت که مادر شوهرم پیشم بمونه اون یکم استراحت کنه مادرشوهرمنم قشنگ رفت رو تخت خالی کنار من خوابید من موندم با جا بخیه زایمان طبیعی بچه شیر دادن که اصن بلد نبودم اینقدم اب میخواستم داشتم میمردم واسه یه قطره اب ولی مادر شوهرم خواب بود 😑 هنوزم ازدست مامانم دلخورم که اونشب منو سپرد به مادر شوهرمو رفت

عزیزم خدا حفظش کنه. خداراشکر من داداش ندارم. اینقده از مادرشوهر و خواهرشوهر بد میگیم . همیشه خداراشکر کردم که خواهرشوهر نمیشم.مامانم برای همه مظلومه اما مطمئنم اگه عروس دار میشد دختر بیچاره را با گیرهای الکیش دق میداد 

والا من برادرشوهراي مجردم جوري شوهرمو از قرض نجات دادن بدونه اینکه حتی شوهرم با خبر بشه حتی بهشون نگفته بود که ورشکست شده از زبون کس دیگه شنیده بودن رفته بودن تمام وامهای شوهرم و با سودش تسویه کرده بودن بخدا قسم شوهرم رفته بود بانک پرسیده بود چرا چند وقت پیگیر مطالبات نیستید گفته بودن تمام بدهیا صاف شده شوهرم خشکش زده بوده گفته بوده کی صاف کرده گفته یه برگه داده بود جلوش گفته این اقا دیده بوده برادر از خودش کوچیک تر داده خلاصه دیگه رفت بهشون کفت معلوم شده سه تایی پول گذاشتن دادن .حتی به شوهرم گفتن تا خونه نخریدی فکر قرضت نباشه خونه دار شدی ایشالا تیکه تیکه ازت میگیریم.بخدا قسم وایسادم فقط زن بگیرن تا همچین سرافرازشون کنم اونجور که لیاقتشونه

الهی!!!ولی میخوام شوهرم یاد بدم برا زایمان این دومی علاوه بر بوسو یه دست گل یه تیکه طلاهم بهم بده   بلکه بی تفاوتی خانواده اش جبران شه البته من اصن به همسرم درمورد برخورد خانوادش چیزی نمیگم هیچی!!!