سلام دوست من؛ دو تا سوال برام پیش اومد؛
•بابات کجاست؟ چرا نمیری پیش اون؟
•چندسالته؟ و تو این چند سال که مادرت نبود اطرافیان بهت کمک میکردن؟
خوندم تا آخر کامنتت رو و عمیقا متاسف شدم برا این وضعیت پیش اومده، با توصیفاتی که از مادر محترمت ارائه کردی من این برداشت رو کردم که حرف زدن با این شخص بیفایده و بیهودس و بهتره با یک مشاور درمرد وضعیتت صحبت کنی.ولی من اگه جات بودم درمورد احساس الانم بهشون میگفتم و همه چیزایی که ازارم میداد رو شرح میدادم تا شاید رفتارشون رو تغییر بدن.
از بین حرفات متوجه شدم که استقلال مالی داری و میتونی از پس خودت بر بیای، این فوق العادس و دمت گرم! این استقلال مالی راه رو برای رفتن از اون خونه برات باز میکنه، اما خب فک نمیکنم با توجه به وضعیت گرونی بتونی خونه اجاره کنی، تنها کاری که به ذهنم میرسه اینه که، کمتر تو اون خونه و کنار مامانت باش؛ چون باور کن سلامت روانت مهم تر هرچیزی هست!
میتونی صبح که از سر کار برگشتی بری خونه ناهارت رو بخوری یکم که استراحت کردی و حس کردی که قراره مهمون بیاد از خونه بزنی بیرون.. تو اجتماع باشی تا حال روحیت عوض بشه، دوست پیدا کن و کارای مورد علاقت رو انجام بده، کلاس برو و شب برای خواب برگرد خونه.(وقتی ببینن میری کلاس بهت گیر نمیدن چرا بیرون میری) لطفا لجبازی و بی احترامی نکن چون هرچی هم باشه مادره و شاید قصد جبران داره و میخواد با نگران نشون دادن بروز بده..، اما خب اجازه نده قربانی ماجرا باشی! جسور باش، کم اهمیت بده و زیاد باهاشون وقت نگذرون ولی وقتی خونه ای با احترام صحبت و رفتار کن. امیدوارم بتونی زندگی خوبی رو برا خودت رقم بزنی و در اخر اینکه تلاش کن پول بیشتری جمع کنی و جدا بشی.🙂🙂