کیاازبچه دارشدنشون ناراضی ان

منم دقیقا همینطوری ام ولی خب ممکنه تا پنج سال دیگه یاحتی بیشترم من بچه نخوام باخودم میگم خب اگر قراره الان نخوام پنج سال دیگه ام نخوام الان بیارم که بهتره حداقل انرژیم بیشتره اما دوباره پشیمون میشم 

اوضاع مالیتون و روابطتتون باهمسرتون و خانوادش چطوربود؟

چطوری میتونم تکلیفموباخودم مشخص کنم میشه راهنماییم کنید ؟چون هرچی فکرمیکنم فکرم به جایی قدنمیده 

الان وضعیتم جوریه که وقتی فکرمیکنم شاید اگر دیراقدام به بارداری کنم ممکنه دیگه نتونم بچه دارشم اصلا اهمیتی برام نداره که بچه نداشته باشم ولی خب میدونم جوونم خامم اینطوری میگم باخودم و هنوز سختیها و ناخوشی های زندگی بدون بچه رو کامل درک نمیکنم

عزیزم یکی ازبزرگترین  دلایل گوشه گیری وافسرده شدنم همین اوضاع مالیه

من عاشق هنرم دوست دارم ورکشاپای مختلفوثبت نام کنم و صبح تاشب تو این کلاساومحیطاباشم خیلی ازکارهای هنری انرژی میگرم ولی خب خیلی هزینه بره شاید بگی خب وسیله هاشوبگیرخودت انجام بده وسیله هاشم گرفتم بلدم هستم ولی توخونه تنهایی نمیتونم یه جوی رومیخوام که بهم انرژی بده

ازطرفی ام مااطراف تهران میشینیم و دسترسی به این کلاسا یکم برام سخته بعدیکسال از ازدواجمون دانشگام تموم شد رفتم کلاس خیاطی و خیلی خوبم یادگرفتم و انقدر عاشق خیاطی بودم که صبح تاشب پشت چرخ یک ریز درحال دوختن بودم و لذت میبردم حتی شباکه میخواستم بخوابم میگفتم وای کی صبح میشه دوباره بشینم پشت چرخ تااینکه مادربزرگم فوت کردوروزچهلمشم عموی جوونم فوت کرد و من بعد ازاون شدم یه آدم مسخ شده که هیچ کاری نمیتونه بکنه خواهرشوهرام میگن چشمت زدن ولی خودم دیگه بریدم هیچ انگیزه ای ندارم هرکاری میکنم نمیتونم مثل قبل باعشق پشت چرخم بشینم ازشروع ماه رمضون ارتباط معنویمو باخدابهترکردم و یکم حالم بهترشده ولی هنوزم انرژی ندارم گاهی احساس میکنم مرده ای ام که داره کنارزنده ها زندگی میکنه

ممنونم عزیز دلم از راهنماییت بدبختی من اینه که جوری شدم باید یکی دستموبه زور بگیره از این خونه بکشه بیرون دوست و رفیقی ام ندارم که هم پام باشه خواهرم زنداداشام همه بچه کوچیک دارن سرشون گرم خودشونه مادرمم دیگه سنش رفته بالا فامیلای شوهرمم همه تهرانن 

الان یک ماهه که اسباب کشی کردیم خونه جدید خداروشکراینجاخیلی بهتره همسایه هاشم خیلی خوبن روزا جلسه قران داشتیم برای ختم قران منم میرفتم بهشون گفتم میخوام کلاس قران بزارم هرکی میادقدمش سرچشم هفته ای دوروز یاسه روزبیاین خونمون که استقبال کردن گفتم بلکه تواجتماع باشم حالم بهتر شه تنهایی توخونه دیوونه میشم و هرکاری ام که بگی  ازدستم برمیاد و خدا تو هرزمینه ای بهم استعداد فوق العاده ای داده و بیشترم این اذیتم میکنه که میتونم امانمیتونم حرکت کنم