لطفا کسانی که میترسند به هیچ وجه نیان .

یعنی حمام ملک شخصیه اجنه ست؟!!

چقد دلم ترس میخواد

مامیگین یه تیکه نون یانمک

من تنها زندگي ميكنم استارتر همرو خوندم😭😅 

ولي جالب بود مرسي،نظر من اينه كه شنيدم سمت جنوب ايران چون دعانويس صبي هست اين مساعل و رودررويي شون هم زياده،استارتر واقعا صبي ها اون طرفا هستن؟ شما شنيدي كسي بره پيش شون واسه دعا و طلسم؟

صبی چیه

یه اتفاقیم افتاده ب اخودم که گفتنش خالی از لزف نیست.من تومدرسه نمونه دولتی درس میخوندنم که شبانه روزی یود بعد مدرسهکه قسمت آموزشی بود تا ساعت ۱۱شب باز بود تانادرس بخونیم.اونجا کارگاه کامپیوترم بود که فقط تاساعت اداری مدرسه باز بود بعدش درش قفل بود .ماکه سوم دبیریتان بودیم شیطون وحرفه ای های مدرسه محسوب میشدیم چون پیشی هامون که کلا سرشون تودرسو کتاب بود وکلا صداشون درنمیومد.کلید این کارگاه که دوتا بود همیشه توآبدارخونه آوبزون بود .پنجرش ازوت کشویی ها بود ماچون توخوابگاه بودیم نمیتونستیم بریم بیرون دونفر از هم اتاقیامون که خبره اینکار بودن همیشه میرفتن رزق و روزیمون رو ازآبدارخونه میآوردن مث بستنی  وپنیروخیلی چیزای دیگه

یعنی ازپنجره واردش میشدن.یکی از کلیدای اتاق کمپیوترم کش رفته بودیم تا هرموقع باهاش کارداشتیم بریم توش ویکی درو کرکره رو ازپشت قفل میکرد تا کسی متوجه نشه .

آخی دلم سوخت براش بنده خدا رحمتش کنه خدا کنه در آرامش باشه

تومدرسه بیشتر مامیومدیم بقیه بیشتر تو خوابگاه درس میخوندن مام همیشه تو اتاق کامپیترولوبودیم .یه شب اونایی که خوابگاهی نبودن به اصطلاح رفتو آمدی بودن فک کنم دوم دبیرستانی بودن اومدن یه شب خوابگاه بمونن خوش بگذرونن.توخوابگاه راحت نبودن اومدن آموزشی که باهم حرف بزنن دقیقا کنار کارگاه کامپیوتر.مام که توش بودیم درم ازپشت همچنان قفل اونا داشتن حرف میزدن که یهو یکی از بچه ها بلند شد وصندلی صدا داد گفتن صدا ازکجاس ولی پیگیرش نشدن .بعد یکی از بچه ها که دلشت آهن گوش میکرد با هدفون یهو دستش میخوره در میره رو اسپیکر پخش میشه اینا پیگیرشدن صدا ازکجامیاد تا بخواد دوستم قطعش کنه فهمید ازکارگاهه .بعد به خاطر اینکه چنتا سیستم روشن بود یکم نورازبالا پنجره میرفت بیرون اینا سکته کردن داد زدن رفتن .همینکه رفتن مام اومدیم بیرون رفتیم کلاسای دیگه پخش شدیم .که اونا سر پرستو آوردن گریه میکردن میگفتن به خدا یکی تو کارگاهه هم صدای میزو صندلی شنیدیم هم آهنگ میذاشتن که سرپرست کلید انداخت تو رفت ودید هیشکی نیس اونا قش کردن مام انگار بیخبرازهمه جا اومدیم گفتیم چیشده والکی میترسیدیم تا لونریم اونا همونجا زنگ زدن خونوادشون اومدن بردنشون .مام هی زیر پوستی میخندیدیم .ولی فرداش اونا تاسه روز نیومدن مدرسه گفتن میخوایم بریم ازینجا که باکلی جلسه مدیر قانعش کرد نره واتفاقی نیفتاده

ازون به بعد هروقت میدیدیمش ازخنده روده برمیشدیم چون بیچاره ها خیلی شوکه شده بودن براهم تعریف میکردن با آبو تاب .خواستم بگم ازینجور اتفاقام میفته زیاد پیگیر حرفایی که ازبقیه شنیدین نباشین تا به چشم خودتون ندیدین .چون ممکنه حاصل یه خطای دید سوبرداشت باشه

تازه برام خیلی جالب بود اتفاقی که خودمون توش بودیم یه جور دیگه بقیه برامون تعریف میکردن مثلا صداهای عجیب سر میدادن .یادرو بازکردن و یه چیزی که شبیه انسانو حیوانه اومده بیرون وخیلی شایعات دیگه...یعنی زبون به زبون چرخیده هرکی هرچی دلش خواسته چسبونده بهش 😂😂😂😂😂😂😂😂