مربوط میشه به خیلی وقت پیش که دختر خونه بابام بودم همه از باغمون برگشته بودیم خونه و همه میخواستن دوش بگیرن و شام و بعدش خواب اتفاقا خیلی زیاد بودیم حتا خواهرم هم که ازدواج کرده بود با دو تا بچش هم خونمون اون شب موندن
من اخر از همه و بعد از شام رفتم حمام دقیقا یادمه که شب چهارشنبه بود و ساعت دوازده شب
شیر اب داغ رو اشتباهی باز کردم چون فشار اب خیلی زیاد بود حتا پای خودم رو هم سوزوند یه دفعه یه خوف عجیبی تو دلم افتاد(اینو هم بگم که من اون موقع اصلا به جن و اینا که ادمو اذیت میکنن اعتقادی نداشتم و اصلا هم نمیترسیدم) سریع مشغول دوش گرفتن شدم چون خیلی هم خسته بودم و بشدت خوابم میومد
وقتی که حمامم تموم شد دیدم همه خوابیدن و مامانم رختخواب منو کنار بچه های خواهرم پهن کرده بود هنوز دو دقیقه نشده بود که چشام بستم که احساس کردم یه نفر دهنمو گرفته یه دستشو گذاشته رو فک پایینم و با دست دیگش رو فک بالا و میخواست دهنمو جر بده(حتا حس عصبانیتشو و بی رحمیشو میتونستم درک کنم) نفسم بند اومده بود از شدت وحشت 😑حتا صدام در نمیومد هر چی جیغ میزدم کسی صدام رو نمیشنید با اینکه کنارم خوابیده بودن😔
یهو مثل یه جرقه تو ذهنم اومد که نکنه کار اجنه باشه همین که بسم الله گفتم ازادم کرد
تمام بدنم گر گرفته بود از تلاش
از همون شب هر شب موقع خواب ازارم میداد 😔😔تا اینکه مامانم منو میبره پیش دعا نویس بهم گفت شب چهارشنبه دختر جون اب جوش ریختی سوزوندیش قسم خورده تا دو سال اذیتت کنه با اینکه دعا برام نوشت اما فقط تا چهل شب ازارم نداد بعد اون دوباره شروع شد و واقعا بعد دوسال تموم شد