2777
2789
عنوان

لطفا کسانی که میترسند به هیچ وجه نیان .

| مشاهده متن کامل بحث + 11901 بازدید | 410 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

پدربزرگم بی مادر بزرگ شد بنده خدا خدابیامرزتش.

مادرش سه روز بوده زایمان کرده بوده که جن میزنتش و میمیره وبی مادر میشه پدربزرگم.شب رفته بوده دستشویی زیر درخت تنهایی بوده زدتش.

قدیمها اعتقاد داشتن زنی که زایمان کرده تو چله هست باید یه تیکه اهن باخودش همه جا ببره

رها  جونی  عزیزم    میخای  یه اقا جن خوب برات جور کنیم ؟ خانواده دار با اصل ...

خخخخ من متاهلم خانوم باش وپولدار😍😍😍دستودلبازم باش😗😗😗

 کاربرقدیمی ام 😄وقتی بچه بودمم غم بود😥ولی اون موقهاخیلی کم بود😢😧
پدربزرگم بی مادر بزرگ شد بنده خدا خدابیامرزتش. مادرش سه روز بوده زایمان کرده بوده که جن میزنتش و می ...

 

همیشه باید سوره  ناس  رو بخونسم 

و دم غروب  چراغارو روشن کنین  و صدای اذانو  زیاد 


خدایی الان ی سنجاق بزنم ب خودم نمیان؟؟؟

سوال منم بود

خودت زندگیت و بساز . یه زن مستقل و قوی از همه جذاب تره.         به هر چی می‌خوام میرسم 😍😍💪💪 دوستان من باردار نیستم تیکت آزمونمه

پدربزرگم بی مادر بزرگ شد بنده خدا خدابیامرزتش. مادرش سه روز بوده زایمان کرده بوده که جن میزنتش و می ...

منم شنیدم بچه ای که به دنیامیادتا۴۰روزنبایدتنهاش گذاشت جنااذیتش میکنن

خدایی الان ی سنجاق بزنم ب خودم نمیان؟؟؟

اون جنای قدیم بودن ک ازسنجاق میترسیدن الان تیراهنم بندازی گردنت فایده نداره😆😆😆😆

 کاربرقدیمی ام 😄وقتی بچه بودمم غم بود😥ولی اون موقهاخیلی کم بود😢😧

ماجرای جنا درسته قدیما خیلی اتفاق میوفتاده ولی هنوزم هست همین خاله ی من ٣سال پیش دچارش شده بود خیلی افتضاح اصلا اروم و قرار نداشت اون موقع ١دختر ۵ساله داشت

مینشست همه جمع بودیم حرف میزدیم یهو میدیدی چشاش پر شد رنگش پرید جیغ کشید روشو برگردوند و دست و پاش میلرزید آب قند میدادیم بهش گریه میکرد میگفتیم چی شده میگف به خدا دیدمش 

وقتی میخابید اذیت میشد .بیدار بود اذیت میشد.حموم میرفت اذیت میشد .کنار گازشون یه فندک اویزون بود میگف هر روز راس ساعت ٣ فندک میوفته رو زمین و من هر چند بارم اونو بذارم سر جاش باز میوفته زمین و دیگه نباید بذارم سرجاش بذارم همونجل رو زمین بمونه 

میگفت یهو صدای بهم خوردن استکانا میاد 

بعد میگفت یه شب شوهرشم خونه بوده درشون وا میشه باد میزنه تو خونه اینم جیغ و داد میکنه و میترسه شوهرش هر چقد میگه باد بود خالم میگه نه بخدا من دیدمش که اومد تو خونه باد نبود خودش بود 

حتی تو خوابش هم میرفته و خیلی اتفاقای دیگه براش میوفتاده 

اخر سر مامان بزرگم میبره پیش دعا نویس یارو میگه یکی هست که عاشقش شده 

حتی خالم انقد اذیت شده بود که یبار تصمیم میگیره تو تهران نمونه یه مدت میره اردبیل خونه مامان بزرگم اینا 

اونجا چند روزی خوب بوده که حالش بد میشه میگه دوباره دیدمش بهم گفت فک کردی بیای اینجا نمیتونم بیام دنبالتو پیدات کنم!

حالا خداروشکر که خوبه و بعد دعانویس دیگه ندیدتش ولی هنوزم که هنوزه ما جلو خالم از هیچی نمیتونیم حرف بزنیم حتی خابا و ترسامونم براش تعریف نمیکنیم 

🍃🌸اَللّهُمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَآله مُحَمَّد وَ عَجِل فَرَجَهُم🌸🍃
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792