اين وسط حق با كيه

من اصا دخالت نميكنم.حتي پدرشوهرم انقدر طرفدار پسر بزرگشه به شوهرم گفت بيا من پولتو ميدم من خودمو به اون راه زدم گفتم من از پول خبر ندارم چون همسرم بهم گفت ولي گفت جلو خونوادم حرفي نزن.ولي پدرشوهرم اون دفعه ميگه تقصير زنته دست تورو نميگيره ببره خونه داداشت.ك شوهرمم گفت هروقت اون پاگشا كرد منم دست زنمو ميگيرم ميبرم خونش

آخه پدرشوهرم اون دفعه جلو خواهرشوهرم و شوهرش ميگه تقصير توعه ك دست شوهرتو نگفرتي ببري خونه داداشش.شوهرمم گفت اونا پاگشامون نكردن ك ما بريم.خواهرشوهرمم ك كلا طرفدار داداش بزرگه ست گفت خب مگه چيه.منم خواهرشوهرم پاگشام نكرد خودم پاشدم رفتم.اين حرفا واسم سنگين بود.نميخوام دوباره بشنوم.بعدشم اون برادرش كلا زنش با اينا مشكل داره رفت وآمد نميكنن اينا هم ميخوان شوهر منو خورد كنن ولي اون پسرشون آب تو دلش تكون نخوره

پول توي عابربانك بود مثلا دست خواهرشوهرم بوده تا عقد ما تموم شه بعدش برن جدا كنن.ولي اون از اونجايي ك با برادربزرگش يكيه داداشه بهش گفته اونم بدون اينك ب همسرم بگه كارتو بهش داده.اونم خرج كرده الان يه بار ميگه خرج عقدتو دادم درصورتي ك اصلا عقد ما خرج با من بود نه اونا جز كادوها ك نصف سهم الارثم نميشد شوهرمم ميگه پس بقيه پولم كو خرج عقدمم دادي باشه بقيشو پس بده.الانم ميگه پولمو بده تا برم خونش ولي بايد همونجور ك با عزت اومده پول گرفته با احترام بهم برگردونه ولي حرف تو گوش پدرشوهرم نميره ميگه اون بزرگتره تو نبايد اين حرفو بزني.اين وسط منم قاضي ميكنه ك تو بايد شوهرتو ببري

من اصلا دخالت نميكنم ولي ناراحتم از اينك ميگن تو تقصير داري ك شوهرتو نميبري

الان توي يه كارخونه صبح تا شب كارميكنه با حقوق كارگري.بعدش برادرشوهرم دم مغازه پدرشوهرمه كلا درروز 4 ساعت بيشتر نميره آخر ماهم كل هزينه هاش و درآمد مغازه نصف ميشه بين اونو پدرشون.خيلي شبا هم ميذاره ميره چون پدرشوهرم معلوليت داره ودش نميتونه در مغازه رو ببنده همسرم بايد بره اونم ببنده واسش

دقيقا قصد پدرشوهرم اينه ميگه من ميخوام همه دور هم باشن.درصورتي ك اصلا جاريم تو اين فازا نيست ك با اينا رفت وآمد كنه.اينا كلا واسش غريبه ن.تو اين 8 ماه عقد من فقط دوبار ديدمش اومده خونشون والسلام

بابت مسائ مالي هم همسرم ميگه پولمو با احترامي ك گرفته بياره پس بده بعدش من آشتي ميكنم ولي كو گوش شنوا.ميگن پولتم نداد اشكال نداره تو برو آشتي كن.منم دخالت نميكنم اون شبم گفتم ك من بين دوتا برادر نميتونم حرفي بزنم ولي پدرشوهرم ميندازه تو زمين من ك مقر تويي بايد با شوهرت حرف بزني وببريش