2777
2789

بچه ها عذر میخواهم متن زیاده )پریشب یه جوری دچار فروپاشی روانی شدم و فشار روانی فکر کردم دیونه شدم اولش فقط گریه میکردم بعد مغز و چشم و چشم انگار قفل شده بود هر چی حرف میزدن نمیفهمیدم قفلی زده بودم آب بهم دادن و زدن تو صورتم باز تو اون حالت بودم قشنگ یک ساعت نشسته بودم خیره شده بودم به زمین و به شدت حالم بد بود فکر کردم یه لحظه از فشار روانی دیونه شدم شوهرم ترسیده از حالم زنگ زده برادرم اومده میگه هر چی باهات حرف میزدیم حالیت نمیشد و لبخند میزدی و اینا و خودمم یادم نمیاد طفلک نشسته برادرم از ترس اینکه من چیزی بهم بشه گریه میکرد همش هم باعث و بانیش خانواده شوهرم و شوهرم هستن چهار ساله بچه ها من ازدواج کردم اومدم از تهران شهر غربت تو روستا چهار ساله بی احترامی رفتارهای بد و همه چی رو مجبورم بریزم تو خودم و قبول هم ندارن خودشون سمی و مشکل دارن نه شوهر پشتی دارم بره بشینه با خانوادش حرف بزنه پشتم که نبوده هیچ منم مقصر میدونه همش هم میگن مشکل از زن تو هست نمیجوشه و فلان ولی در واقع اونا مشکل دارن و منو نمیخوان هیچ احد و ناسی حرف منو نمیفهمه مثلا یه برادر شوهرم دارم یه زن عقده ای داره و قشنگ مغز شوهرشو شست و شو میده بعد این برادرم شوهرم نزدیک پنجاه هفت هشت سالشه از روز اول از من خوشش نمیومد با شوهرم دعوام میشد میومد خونه ما تهدید نمیتونی طلاقتو بدیم هر دقیقه یه بهونه خواهرشوهر و مادرشوهر هم همینن بدتر از برادرشوهر میگه چرا زنت به ما میگه آقا فلانی و نمیگه داداش از اون ور پریشب خاله من خونه مادرشوهر من بود که با اینا وصلت کرده شوهر خاله من که پسر برادرشوهرم میشه همه خونه مادرشوهرم بودن اومدیم بریم بیرون چون تو یه حیاطیم شوهرم گفت سلام بده میدونم هر سری کارمه میرم داخل انگار ارث پدرشونو خوردم سلام به زور میدن خلاصه رفتم داخل جاری کوچیکم بلند شد سر سفره زن خوبیه سر سفره غذا هم بود این برادر شوهرم که گفتم مشکل داره با من با زنش نشستن قشنگ پشتشون به من خیلی ببخشید باسنشون رو به من هی سلام دادم دیدم جواب نمیدن خالم و شوهر خالمم اونجا بودن شوهر خالمم کونشو ببخشید به من کرد و اونم مثل پدرش خالمم مثل اونا با من بدرفتاری کرد همین خالم تو اسباب کشی بود گاز نداشتن من براش غذا پختم لباس نداشته بردم خلاصه از خودم مایه گذاشتم همیشه براش ولی هیچ وقت پشتم نبوده خلاصه به شوهرم میگم میگی برو سلام بده این رفتارشونه میگه تقصیر خودته نجوشیدی این شده و من نمیتونم به برادرم چیزی بگم میگه زنت ما اومدیم حیاط فرش آوردیم با زنم بشوریم نه اومده کمک کنه نه سلام بده با اینکه اصلا این حرف منطقی نیست دنبال بهونه هستن فقط من داخل خونمم کار و زندگی دارم زن خودش با کل فامیل مشکل داره و اونو نمیبینن خلاصه پریشب حالم بد شد به شدت به شوهرم گفتم اونا منو دوست ندارن منم نمیام دیگه نه خونشون نه خونه مادرت نه جایی گفت باشه من تنها میرم با مادرم خونه کس و کار تو هم نمیام میدونم خانوادش این مدت اذیتاشون بیشتر هم میشه من نرم و نیام و قشنگ شوهرمو پر میکنن ولی مهم نیست خسته شدم حالا من پدرو مادرم فوت شدن کسی جز برادرم ندارم اینجا هم که ازدواج کردم این خاله و اقوام مادری هستن که نباشن بهتره و یه عمه دارم تهران سالی یکبار میرم و میام و حالا دیشب خواهر شوهرم زنگ زده فردا شب بیاین خونه ما گفتم خبر میدم و نمیخوام باز برم و بیام و بگم نه شوهرم و مادرش میرن و امشب هم تو یه حیاطیم مادرشوهر گفته فلانی میاد شما هم بیاین دوست ندارم برم و شوهرم میگه مگه نمیای بریم و اصلا یادش میره حرف میزنیم و نمیدونم چیکار کنم

سوره طلاق بخون سوره مزمل بخون یه دعا هست صم بکم تو اینترنت هست بزن بخون برو سوره بقره بخون اگر وقت داشتی قبلش یا بعدش برو دوش بگیر یکم سرکه ونمک قاطی کن بعد از دوش گرفتنت بریز روسرت بازم دوش بگیر بیا بیرون سوره بقره بخون نماز بخون احتمالا دعای زبون بند گرفتن

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792