دوشب پیش همسرم نون گرفته بود بعدمنو ودخترم هردومون مریض بودیم اونم حساس که دخترم مریض به چیزی دست نزنه بعدبه من گفت نون تابزن منم گفتم حالم خوش نیست بعد دخترم پنج سالشه نون اورد تابزنه که این مردک اشغال دید شروع کرد به فحش دادن به من ومنو کتک زدن بعد منوبلندکرد پشت گردنم گرفت انداختم توبارون گفت هرقبرستونی میخای برو منم دیگه عصبانی شدم فقط جیغ بنفش میکشیدم دید من دارم جیغ میکشم بدتر منوزدوهولم میداد میگفت گمشوبیرون خلاصه هرطور بود شب موندم صبح اومدم خونه بابام بعد رفتم کلانتری صورت جلسه کردم ببینم چی میشه بعد اون نه به زنگ زده نه کاری کرده دخترمم پیش پدرش موند همراه من نیومد خانوادمم هرچی بهش زنگ میزنن بیا اینجا پیش مامانت میگه مامانمو دوست ندارم میخام کناربابام باشم