ماهگردمون دقیقا امروزه یماهه خونه خودمم شکر خدا شوهرم خیلی خوبه
قبل اینکه داستان دیشب تعریف کنم داخل پرانتز اینو اضافه کنم که متوجه بشین( چند روز بعد عروسی منو شوهرم رفتیم خرید لباس خونگی چون قبل عروسی وقت نشده بودش و از اونجایی که من شاغلم چند دست دلی برا شوهرم لباس خریدنی من حساب کردم اونم برا منو چند وقت بعدش که خانواده شوهرم اومدن خونمون شوهرم از ذوقش گفت آره این لباس تنم آیناز خریده برام و ۵ تومن خرید کردنی حساب کرد و سلیقه آیناز و دستش درد نکنه و.. همه این تعریفا از ذوق بود )
دیشب یکی از فامیلای شوهرم که اغما رفته بود جمعی رفته بودیم عیادتش
منو اولین بار بود که بعد عروسی میدیدن و سوال چطوری خوش میگذره زندگی متاهلی خوبه و از این حرفا
که مادر شوهرم که زن بابای شوهرمه وسط حرف من که میگفتم آره خوبه تو سه نوبت برگشت گفت آره علی حقوقشو ازش میگیره و حقوقش گرفته علی حسابی خوشبحالشه🫥
نه یبار سه بار بحث پیش اومدنی گفت اینو
و من اصلاااا حس خوبی نگرفتم
و از شوهرم شاکی شدم برگشتنی که چرا مسائل خودمونو میری میگی که برگرده همچین بگه تو جمع به بقیه چه حقوق کی چی کجا رفته چیشده که سه بار تکرار میکنه
آیا حق دارم بهم بر بخوره؟
این زن کاملا بدجنسه خرده شیشه داره