اعصابم خرده
خواهرم یا خودش با شوهرش دعواش میشه میاد پیش من یا بچه هاش با باباشون دعواش شده میان اینجا
زورم گرفته چرا همیشه من باید جور اینا رو بکشم
آرامش ندارم
دلم میخاد همه شونو بندازم بیرون از اینجا کنده بشن برا همیشه
حوصلشونو ندارم بخداا
جایی دیگه هم ندارن
من خودم تنهام هر وقت دلم میخاد اشپزی میکنم هر وقت نخام نه ولی اللن بچش چند روزه اینجاست هر روز باید اشپزی کنم
حوصله ندارم