2777
2789

ماجرا اینکه همسرم از ۱۸ سالگی پاشد برای درس و تحصیل و بعد کار* اومد تهران و از خانوادش جدا شد ولی به شدت خانواده دوسته و عاشق خانوادشه بخصوص علی الخصوص مادرش* و این دوری گاها خیلی اذیتش میکنه

مادرش کمی مریض احواله و همسرم من خیلی احساس میکنه داره کوتاهی میکنه در حق مادرش.

ولی بخاطر درس و کار یکم شرایطش برای برگشت محدوده ،حتی موقع اشنایی از تهران اومد شهر ما منو خاستگاری کرد رفت و فقط گاهی دو ماهی یکبار میومد دیدنم .

بیشتر رابطه ما دوران نامزدی با چت بود .


با این حال نمیدونم گویا تو خانوادشون مرسوم نیست برای مناسبتا چه روز مادر و پدر چه تولد برای هم کاری بکنن .

همسرم گاهی میگه اصلا اولین تولد عمرمونو عروس بزرگ به خانوادشون نشون داد که برای برادر شوهرم کیک خرید و اومد خونه مامان بابای همسرم.


یادمه حتی توی دوران نامزدی موقع تولدش تهران بود ، منم از ی فروشگاه که کارش تدارک تولد بود گفتم گل و کیک و هدیه سفارش دادم گفتم دم خونه دستش برسونن

همسرم خیلی سوپرایز شده بود و اولین جمله ای که گفت این بود که من هیچوقت برام تولد نگرفته بودن


در حالی که خانواده من خیلی رو این موارد سخت گیری میکنن . خصوصا بابام.

از همون زمانی که بچه بودم بهم میگفت حتی شده ی شاخه گل برای مامانت برو بگیر پولش رو هم بهم میداد


یا حتی سر تولدای داداشم اگه به داداشام تبریکی نمیگفتم یا کار خاصی تو روز تولدشون نمیکردم بابام واقعا باهام برخورد میکرد

میگفت حتی اگه پول یا ایده نداشتی ی غذای مورد علاقه براشون درست میکردی.

بابام میگفت تو باید احترامتو به فرد برسونی همین.

حتی اگه دستت تنگه و پول نداری ی تبریک خالی رو با عشق بده


و منم اینجوری تربیت شدم ولی همین شده بود چالش منو همسرم.

ارزو های بزرگ ، 

تو دوران نامزدی موقع روز مادر من رفتم بیرون تا برای مامانم هدیه بخرم و به همسرم پیام دادم که برنامش چیه .

نامزدم تهران بود و دستش کوتاه بود. گفت من هیچ سالی چیزی برای مامانم نخریدم ، امسالم نمیخرم فقط تبریک میگم .

هرچی هم گفتم امثال من هستم بگو بگیرم گفت نه شما برای مادر خودت بگیر.

منم گفتم لابد رسمشونه و بیخیال شدم .

ولی وقتی به پدرم گفتم به شدت برخورد کرد

گفت تو باید حتما بخصوصا الان که نانزدت نیست باید رسم ادب رو بجا بیاری و پیش قدم شی .

هم هم بری اونجا سر بزنی و تبریک بگی ، و اصلا دست خالی نری.چون اولین سال نامزدیته گل و ی هدیه با انتخاب شوهرت بگیر ببر و به اسم اون بده.

من هرچی گفتم بابا اینا رسمشون نیست ، قبول نکرد .

از طرفی هرچی به نامزدم میگفتم مخالفت شدید میکرد. میگفت من باز سال دیگه دور میشم چیزی نمیتونم بخرم. امسالم زحمتش با تو میشه.

نه نخر توقع میشه

نه بخری سال دیگه باز باید درگیر باشیم.

اینقدر مقاومت میکرد که حتی پول هدیه رو بهم نداد تا من نخرم.

منم دیگه زور بابام بهم بیشتر بود

ی گل با هدیه ( ی کیف بود که دقیقا طبق سلیقه سیاه پوش مادر شوهرم بود ) با مول خودم خریدم و عکسشونو فرستادم برای همسرم

گفتم عصری میخوام برم خونه مامانت زشته که دست خالی برم ، لطفا از اینکه بهت گوش نکردم ناراحت نشو و درکم کن.

جالبیشم اینه که واقعا اون روز برام سخت بود

چون اولین بازی بود تنها خونه مادر شوهرم میرفتم . و خیلی دختر اجتماعی و زبون بازی نبودم.

از طرفی چون همیشه خجالتی و کم حرف بودم از پدر شوهرم تیکه میشنیدم ، برای همین به شدت از خونشون فراری بودم.

ولی گل و کادو رو گرفتم و رفتم خونه مادر شوهرم.

خانما خیلی خوشش اومد ، خصوصا اینکه گفتم از جانب پسرش و با انتخاب پسرش خریدم.

مشخص بود بنده خدا توقع نداشت ولی احساس کرد که پسرش یکیو داره دیگه.

همون موقع هم زنگ زدم به پسرش و نامزدم هم تبریک گفت و بنده خدا خیلی احساساتی شده بود.

جدا از اون پدر شوهر منم وقتی میبینه یکی اداب و رسم احترام رو بلده خوشش میاد. انگار اون روز از حرکتم خوشش اومد.

هنوزم که هنوزه میگه خوش قلب ترین عروس من عروس کوچیکمه. عین دخترمه


همسرم ولی اون روز خیلی شرمنده شده بود ، خصوصا اینکه حجمه تشکر ها و* چرا اینکار کردی* سمت خودش بود در حالی که سفت و سخت با من مخالفت میکرد.

بعد از اینکه از خونه مادر شوهرم بیرون اومدم ازم تشکر کرد ولی مشخص بود کمی از دستم بابت یکدندگیم ناراحت بود و از دهنش پرید و گفت سال دیگه من و تو باز نیستیم و مامانم ممکنه حس کنه من دوسش ندارم

ولی با این حال روز پدر مخالفت سرسخت قبلی رو نکرد و من باز اینکارو روز پدر تکرار کردم.

بازم مشخص بود همسرم دوست نداره نه دخالتی کنه نه سنگ تموم بزاره.

کلا انگار ته ذهنش این بود اگه خیلی سنگ تموم بزاره یکدفعه وضعیت مالیش یا دستریش محدود باشه براش مسئولیت میشه.

مقاومتشو روز تولد منم نشونو داد.

برام هدیه ی پلاک طلا فرستاد .

یادمه روی ذهنیت دوران نامزدیم از اینکه مثل من گل و کیک فلان نفرستاد و ی پلاک نازک فرستاد کمی دلخور شدم ولی نهایت ذوقمو بهش نشون دادم که صرفا بفهمه که هدیه دادن به طرف مقابل چه حسیو درش ایجاد میکنه

ارزو های بزرگ ، 

و اما امسال

من و همسرم ازدواج کردیم و جفتمون تهرانیم

چند روز قبل از روز مادر ، روز تولد همسرم بود.

منم باز ی کیک و گل و غذا و هدیه شو سفارش دادم و ی میز غذا چیندمو بادکنک و نور رنگی گذاشتم و چراغارو خاموش کردم. وقتی اومد خیلی سوپرایز شده بود ولی الهی بگردم انگار خیلی احساسی نداشت ولی از زحمتای من شرمنده شده بود.

ولی دقیقا حی میکنم روز تولد اون مقاومته شکست* چون همون لحظه گفت فقط من چجوری جبران کنم

چند روز بعد تولد همسرم روز زن بود

من قبل از اون روز به همسرم گفتم : عزیز فلان روز ، روز مادره ، شما موافقی از جانب منو شما من برای مامانم ی گیاه اپارتمانی بگم داداشم بگیره ؟ بده بهش؟

گفت: اره ،هرچی فکر میکنی صلاحه بگیر .


گفتم: برای مامانت چی شما پلنی ریختی ؟

یکم مکث کرد گفت: نه ولی بخوای کاری هم بخوام بکنم نمیتونم . سمت شما داداشت تو خونه هست ولی سمت من کسی نیست.

گفتم : اره یکم شرایط پیچیدس ولی اگه ی فکری بکنیم خیلی خوب میشه.

ارزو های بزرگ ، 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بالاخره جاتون خالی روز زن شد که همین دو روز پیش بود

اینکه خودش برام چکار کردو نمیگم ولی برای مادرم.

گلفروشی ای که داداشم اوکی کرده بود ،قرار بود سر ی ساعتی گل اپارتمانی بونسای رو برسونن دست مامانم.

ماهم همون موقع تماس تصویری گرفتیم و مامانم بنده خدا خیلی خوشحال شد که همراه با گل بهش تصویری زنگ زدیم. پدرم که اصلا ی نگاه افتخار تو صورتش بود

انگار امسال فهمید تربیتاش جواب داده

بعد از اون هم به شوهرم گفتم به مادرت هم زنگ بزنیم ولی تصویری باشه تا ارتباطه و همون ی تبریک حداقل به دلش بشینه.

زنگ زدیم و اتفاقا بنده خدا همون تبریک رو با جون دل پذیرفت ولی اون لحظه که دیدم دور مادر شوهرم خالیه و کسی نیست کسی تبریک نمیگه و هدیه نمیاره دلم گرفت و دقیقا تو نگاه همسرم حس کردم که اون هم همچین حسی پیدا کرده

چون بعد از تماس تصویری چند دقیقه تو فکر بود

بهش گفتم: ی کاری بگم بکنیم نه نمیگی ؟ گفت: چی

گفتم ی گل اپارتمانی همین الان از اسنپ بگیریم بفرستیم برای مامانت؟

گفت مگه میشه ؟ گفتم اره ، داداشم با گل فروشی از طریق اسنپ هماهنگ کرد.

همسرم بلافاصله موافقت کرد ، زود تو اسنپ ی گل باهم انتخاب کردیم فرستادیم خونه مادر شوهرم. منم به گل فروشی کنار همسرم زنگ زدم گفت لطفا رو این سفارش ی مادر روزت مبارک قرار بده و قشنگ ترین گلتونو بفرستین تا اعتماد کنیم بهتون.

خانما جاتون خالی گل رسید دست مادر شوهرم و بنده خدا زنگ زد کلی تشکر کرد و احساساتی شد و کلی قربون صدقه پسرش رفت.

به اسم شوهرم تموم شد ولی همسرم موقع هر تشکر نگاه میکرد ی تشکر زیر زبون هم از من میکرد

دو روز گذشته ولی حتی امروز قبل از اینکه بره سر کار گفت تو خیلی خانمی کردی . من خیلی بهت مدیونم

ارزو های بزرگ ، 

یاخددددااااااااا

چطوری حال داشتی این همه بنویسی

هرکی خوند یه خلاصه شرح بده ممنون 😑

خیلی جا ها جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون دل بشکنه 🥲 پس دوست عزیزم ریپ نزن 🌹 به خاطر چند تا مغز پوسیده کاربریم تعلیق شد 😭😭😭 نی یار های محترم قبلش بگید چرا تعلیق میکنید ممنون میشم 😑هر نی نی یاری بیاد سمتم جیغ میزنم 🥴

آفرین چقدر عالی خانم با سیاست و عاقل

😁😄🙏

اینجا نی نی سایته، اینجا بعضیا خرج روزانه شون، درامد ماهیانه خیلیامونه. اینجا حرف از بی عدالتی و ظلم علیه زنانه. اینجا نظرکرده زیاد داریم، اونایی که موکل دارن، حس ششم دارن، اونایی که خواب زیاد میبینن ولی نمیگن شب قبلش شام چی خوردن. اینجا نی نی سایته، جایی که از تنهایی بهش پناه میبریم، با هم حرف میزنیم، جر و بحث میکنیم، خیلیا اینجا زندگی میکنن، هویت دارن، دوستاشون اینجان. همه نوع ادمی هم اینجاست، کنکوری و غیر کنکوری و مجرد و متاهل و باردار و زائو و در شرف طلاق و طلاق گرفته و فیک و اصل و اصیل و فقیر و غنی. 🫂 ولی با هم مهربون باشیم ، چون شاید در دنیای واقعی، همه مان به همان چند کلمه ارامبخش نیاز داشته باشیم... الا بذکر الله تطمئن القلوب

ان شاالله قلب مهربونت همیشه همینطور بمونه.خیلی خوبه که آدم بتونه آنقدر سنجیده رفتار کنه.خوبتر اینکه همسر قدرشناسی داره.الان واقعا متوجه شدم ی وقتا یه کارا و حرفایی رو واقعا مردا بلد نیستن و ما باید با آرامش و صبر بهشون یادبدیم به جای ناراحتی و دلخوری و مقابله به مثل.هرچند منم فقط حرفشو میزنم اما تو عمل .....😅

از خدا میخوام اون روزهای بد هیچوقت دیگه برنگرده❌

آفرین به این خوش قلبی ...ان شاالله همیشه کنار همسرتون تا ابد شاد باشید و بدرخشید

دنیا به اندازه کافی زشت هست آفرین به شما که در حد خودتون زیباش میکنید ... قلبت پر از نور و تنت سلامت

امید آخرین چیزیست که میمیرد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز