دختر خوب ومهربون وخونگرمی...اصلا باشخص خودش هیچ مشکلی ندارم..اما خانواده همسرم صرف اینکه وضع مالی پدرشون خوبه برای اینکه جلوی خانوادشون کم نیارن ازهیچ چیزی دریغ نمیکنن.
مادرهمسرم زمانی که من وهمسرم ازدواج کردیم اجازه نداده هیچ حمایت مالی ازمون بشه درحدی که من وهمسرم تصمیم گرفتیم عروسی نگیریم چون خانواده همسرم باوجود شرایط مالی مناسب خیلی کوتاهی کردن تنها دلیلشم این بود که زورش میومد همسرم برایدیه دختر غریبه خرج کنه...
تقریبا سه سال ازازدواجمون میگذره ومن وهمسرم تمام تلاشمون رو داریم میکنیم که خونه بخریم .
برادر شوهر بزرگترم داره ازدواج میکنه..پدرشوهرم سمند زیر پاش ومادرشوهرم همه طلاهاش رو فروخته وفقط برای برادر شوهروجاریم هزینه میکنن...درحالی که حقوقش سه برابر همسر من ومثل ما نه مستاجرقراره باشن ونه هیچ مشکل مالی دارن..سهمیه ارث ایشون روهم پیش پیش اعلام ومشخص کردن ..اما برای همسر من هیچی...
حالا جالب اینجاست همه جا همیشه میگن که همسر من رو ازهمه بیشتر دوست دارن..امااز سکوت وآروم بودن همسرم بدجور سواستفاده کردن..
حقیقت دلم برای همسرم سوخت که ازاول ازدواجمون باوجود سن کم چقدر هزار تومن هزارتومن روهم گذاشت تا بتونیم ازدواج کنیم واینکه چقدر الان برای درمان ناباروری وجمع کرد ن پول خونه داریم هزینه میکنیم اونوقت خانواده همسرم این همه تفاوت قائل میشن..
من ذره ای به اون ارث چشم ندارم فقط ازاین ناراحتم که علاوه برهمسرم سهم ارث باقی خواهرها وبرادرها هم مشخص شده به جز همسر من..درحالی که همه اونا بهترین زندگی هارو دارن...شما باشین ناراحت نمیشین؟؟؟؟
همسرم میگه وقتی خانوادم اینقدر نسبت به من بی تفاوتی ویادشون نیست که منم بچه اونام منم کاری باهاشون ندارم وهیچ حرفی نمیزنم ..ما تقریبا چندساعت باهاشون فاصله داریم وشهر دیگه ای هستیم ولی همه اونا باهم تقریبا تویه کوچه وکوچه های اطرافن