پسرش ٤يا ٥ساله بوده.
مثل قرص ماه. خوشكلللل.
ميوفته تو حوضي خونشون و خفه ميشه.
خالم حتي اون موقع سريع خونشون رو عوض ميكنن.
ميگفته تحمل ندارم تو اين خونه.
منم وقتي بچه بودم مامانم و دختر خالم واسم تعريف كردن و گفتن هيچ وقت جلو خالم اسم اون بچه رو نيارم. خيلي ناراحت ميشه